نوعی از مردن. (منتهی الارب، مادۀ م وت) (آنندراج). نوع مردن. (ناظم الاطباء). هیأت مردن. گویند: مات میته حسنه. (منتهی الارب). و مات میتهالجاهلیه. (از ناظم الاطباء). مات میتهالجاهلیه، در امثال این عبارت اغلب کلمه ’میته’را به فتح میم خوانند ولی صواب آن است که به کسر خوانده شود زیرا برای بیان نوع است. و صیغۀ نوع بر وزن ’فعله’ باشد به کسر فاء، و همین کسره است که واو عین الفعل را به یاء منقلب ساخته است و ’میته’ به فتح میم مخفف ’میته’ به تشدید یاء است یعنی بر وزن ’فیله’ است و به معنی جیفه و لاشه می باشد. این عبارت (مات میتهالجاهلیه) جزء حدیثی است و آن چنین است: ’من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتهالجاهلیه’. جوهری گوید: ’میته ستوری است که به زکات نمرده باشد و میته نوع مردن گویند ’مات فلان میته حسنه’ و در کتاب ’النوادر فی اللغه’ تألیف ابوزید سعید... انصاری (چ بیروت 1894 میلادی ص 92) آمده است: ’و المیته بکسرالمیم الحال التی یکون علیها الشی ٔ، کقولک کریم المیته و حسن الصرعه و الکسر مطرد فی المره هذا الحق عندی الذی لایجوز غیره’. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز شماره 10 ص 37)، {{اسم}} مرگ. موت. (یادداشت مؤلف)
نوعی از مردن. (منتهی الارب، مادۀ م وت) (آنندراج). نوع مردن. (ناظم الاطباء). هیأت مردن. گویند: مات میته حسنه. (منتهی الارب). و مات میتهالجاهلیه. (از ناظم الاطباء). مات میتهالجاهلیه، در امثال این عبارت اغلب کلمه ’میته’را به فتح میم خوانند ولی صواب آن است که به کسر خوانده شود زیرا برای بیان نوع است. و صیغۀ نوع بر وزن ’فعله’ باشد به کسر فاء، و همین کسره است که واو عین الفعل را به یاء منقلب ساخته است و ’میته’ به فتح میم مخفف ’میته’ به تشدید یاء است یعنی بر وزن ’فیله’ است و به معنی جیفه و لاشه می باشد. این عبارت (مات میتهالجاهلیه) جزء حدیثی است و آن چنین است: ’من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتهالجاهلیه’. جوهری گوید: ’مَیْتَه ستوری است که به زکات نمرده باشد و میتَه نوع مردن گویند ’مات فلان میته حسنه’ و در کتاب ’النوادر فی اللغه’ تألیف ابوزید سعید... انصاری (چ بیروت 1894 میلادی ص 92) آمده است: ’و المیته بکسرالمیم الحال التی یکون علیها الشی ٔ، کقولک کریم المیته و حسن الصرعه و الکسر مطرد فی المره هذا الحق عندی الذی لایجوز غیره’. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز شماره 10 ص 37)، {{اِسم}} مرگ. موت. (یادداشت مؤلف)
میته در فارسی مرده نسا لاشه، مردار مونث میت، حیوانی که خود مرده باشد یا با ذبحی غیر شرعی کشته شده باشد مردار: (پوشش (مغول) از جلو دکلاب و فارات و خورش از لحوم آن ومیته های دیگر. {توضیح خوردن گوشت چنین حیوانی در غیر ضرورت شرعاجایز نیست
میته در فارسی مرده نسا لاشه، مردار مونث میت، حیوانی که خود مرده باشد یا با ذبحی غیر شرعی کشته شده باشد مردار: (پوشش (مغول) از جلو دکلاب و فارات و خورش از لحوم آن ومیته های دیگر. {توضیح خوردن گوشت چنین حیوانی در غیر ضرورت شرعاجایز نیست
آرد گندم که آن را دو بار بیخته باشند، نانی که از این نوع آرد پخته شود، برای مثال جوینی که از سعی بازو خورم / به از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۲۹)، نوعی حلوا
آرد گندم که آن را دو بار بیخته باشند، نانی که از این نوع آرد پخته شود، برای مِثال جوینی که از سعی بازو خورم / بِه از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۲۹)، نوعی حلوا
هیئتی از افراد که برای رسیدگی، تحقیق و تهیۀ گزارش در مورد موضوعی به کار گمارده شوند، در دورۀ جمهوری اسلامی، سازمانی که برای مبارزه با نیروهای ضدانقلاب و مفاسد اجتماعی تشکیل شد
هیئتی از افراد که برای رسیدگی، تحقیق و تهیۀ گزارش در مورد موضوعی به کار گمارده شوند، در دورۀ جمهوری اسلامی، سازمانی که برای مبارزه با نیروهای ضدانقلاب و مفاسد اجتماعی تشکیل شد
یک نواله از پشم و صوف حلقه کرده. (منتهی الارب). یک قطعه از پشم حلقه شده که در دست گیرند تا آن را بریسند. (از اقرب الموارد). ج، اعمته، عمت، عمیت (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عمائت. (اقرب الموارد)
یک نواله از پشم و صوف حلقه کرده. (منتهی الارب). یک قطعه از پشم حلقه شده که در دست گیرند تا آن را بریسند. (از اقرب الموارد). ج، اَعْمِته، عُمُت، عَمیت (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عَمائت. (اقرب الموارد)
میعه در فارسی شفتدار (استرک) از گیاهان استرک: (و نتواند که بوی گل را از بوی میعه جداکند. {یا میعه سائله (سایله)، ماده ای رزینی (از جنس سقز) که از انواع مختلف کاج ها بدست میاید و از تقطیرآن کلفن حاصل میشود. یا میعه یابسه. کلفن
میعه در فارسی شفتدار (استرک) از گیاهان استرک: (و نتواند که بوی گل را از بوی میعه جداکند. {یا میعه سائله (سایله)، ماده ای رزینی (از جنس سقز) که از انواع مختلف کاج ها بدست میاید و از تقطیرآن کلفن حاصل میشود. یا میعه یابسه. کلفن
جمع ماء، آب ها جمع ماء آبها: دوزخ آشامان دریا در زشیهه رخش او بی خبر گردند و نشناسند نیران از میاه. (عثمان مختاری) یا دایره میاه. دایره میرابی. یا میاه سائله. ماده ای نیمه جامد و صمغی شکل که از جوشاندن پوست گونه ای گل سرخ که در جزایر بحر احمر و سواحل این دریا میروید بدست میاید پوست این گیاه را آن قدر درآب میجوشانند که آب غلظت کافی پیداکند و ماده نیمه جامد مذکور پس از سرد شدن حاصل شود. در طب قدیم این ماده را جهت عفونت های مزمن مجرای ادرار بکار میبردند
جمع ماء، آب ها جمع ماء آبها: دوزخ آشامان دریا در زشیهه رخش او بی خبر گردند و نشناسند نیران از میاه. (عثمان مختاری) یا دایره میاه. دایره میرابی. یا میاه سائله. ماده ای نیمه جامد و صمغی شکل که از جوشاندن پوست گونه ای گل سرخ که در جزایر بحر احمر و سواحل این دریا میروید بدست میاید پوست این گیاه را آن قدر درآب میجوشانند که آب غلظت کافی پیداکند و ماده نیمه جامد مذکور پس از سرد شدن حاصل شود. در طب قدیم این ماده را جهت عفونت های مزمن مجرای ادرار بکار میبردند