جدول جو
جدول جو

معنی میله

میله
جسمی باریک، استوانه ای و معمولاً فلزی، میل، میلۀ باریک فلزی برای بافتنی، میل بافتنی، در علم زیست شناسی رشته ای باریک در زیر پرچم گل، فیله
تصویری از میله
تصویر میله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با میله

میله

میله
دشت و بیابان. (منتهی الارب، مادۀ ول هَ) (ناظم الاطباء) ، زمین بی گیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

میله

میله
دهی است از دهستان دشت سربخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 10/5هزارگزی خاوری آمل با 480 تن سکنه. آب آن از رود خانه کاری هراز و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

میله

میله
شبیه به میل و مانند میل. (ناظم الاطباء) ، قطعۀ نازک و بلند از چوب یا آهن یا فلزی دیگر که در ساختمان و جز آن به کار رود، میل آهنین که در مرکز سنگ زیر آسیا (در آسیاهای آبی و دستی) استوار است و از سوراخ سنگ زبرین گذرد و سنگ زبرین بر آن دور زند. آهن یا چوب وسط آسیای دستی و آسیای آبی. (یادداشت مؤلف) ، چاهها که از هَرَنج یعنی مظهر قنات تا مادرچاه کنده می شود. سوراخ قنات. (یادداشت مؤلف) ، سمت و عمق چاه تا آنگاه که عمودی ومستقیم است. چون کج و مخروط شود در زیر، انبار گویند و چون افقی گردد در زیر، آن را کوره نامند. (یادداشت مؤلف) ، رشتۀ باریکی زیر پرچم در گلها. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا

میله

میله
هنگام و زمان. ج، میَل. (منتهی الارب مادۀ م ی ل) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

میله

میله
ظاهراً شهری بوده است این سوی جیحون در شمال افغانستان کنونی:
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیزداز میله.
فرخی.
بگتگین حاجب ساخته با مردم تمام دم ایشان گرفت از پیش وی به اندخود و میله درآمدند و بگتگین بتفت می راند به حدود شبورقان بدیشان رسید. (تاریخ بیهقی چ مشهد ص 566)
لغت نامه دهخدا