معنی کمیته
- کمیته((کُ تَ یا تِ))
- انجمن، حزب، هیئتی از افراد که برای رسیدگی، پژوهش، اقدام یا تهیه گزارش در مورد کاری تعیین می شود، کارگروه (واژه فرهنگستان)
واژههای مرتبط با کمیته
کمیته
- کمیته
- گروه
کمیته
- کمیته
- هیئتی از افراد که برای رسیدگی، تحقیق و تهیۀ گزارش در مورد موضوعی به کار گمارده شوند، در دورۀ جمهوری اسلامی، سازمانی که برای مبارزه با نیروهای ضدانقلاب و مفاسد اجتماعی تشکیل شد
کمیته
- کمیته
- اجتماع اعضا انتخاب شده در یک مجمع یا مجلس است که برای مطالعه و بررسی امر خاصی صورت میگیرد
کمیته
- کمیته
- اجتماع اعضاء انتخاب شده در یک مجمع یا مجلس است که برای مطالعه و بررسی امر خاصی صورت می گیرد. (از لاروس)
کمیته
- کمیته
- دهی از بخش ساردوئیه است که در شهرستان جیرفت واقع است و 640 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کمیته
- کمیته
- اصل چیزی: یقال اخذ بکمیتته، ای اصله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کمیته
- کمیته
- انجمن، کمیسیون، مجمع
کمینه
- کمینه
- حد اقل، حداقل
کمیچه
- کمیچه
- کِرمِ شَب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، آتَشَک، چِراغَک، شَب چِراغَک، یَراعِه، شَب اَفروز، شَب فُروز، کاوُنِه، آتَشیزِه، شَب تاب، کِرمِ شَب اَفروز، چِراغینِه، وَلَدُالزِّنا
در موسیقی کمانچه
