جدول جو
جدول جو

معنی مکذوبه - جستجوی لغت در جدول جو

مکذوبه
(مَبَ)
دروغ. (ناظم الاطباء). دروغ و گویند لیس لجدهم مکذوبه. مکذوب. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکذوب شود، زن سست و ضعیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مکذوبه
دروغ، زن سست کذب دروغ، جمع مکاذیب
تصویری از مکذوبه
تصویر مکذوبه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محبوبه
تصویر محبوبه
(دخترانه)
مؤنث محبوب، دوست داشتنی، مورد محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
دروغ، سخن دروغ و بی اساس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخطوبه
تصویر مخطوبه
ویژگی زنی که از او خواستگاری شده، خواستگاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکذوب
تصویر مکذوب
کذب، دروغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلوبه
تصویر مغلوبه
مغلوب، آنکه بر وی چیره شده باشند، شکست خورده، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناوبه
تصویر مناوبه
چیزی را نوبتی قرار دادن، نوبت گذاری، عقوبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بَ)
تأنیث مکتوب. رجوع به مکتوب شود، فریضه: صلوه مکتوبه، نماز فریضه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مراد به ’کتب ’ فرض است... در ’کتب علیکم القصاص’ و برای این نمازهای فریضه را مکتوبه خوانند... (تفسیر ابوالفتوح، ج 1 ص 272). چون وقت اداء مکتوبه درآمد و دعوت ’حی علی الصلوه’ به سمع مبارکش رسید... (المضاف الی بدایع الازمان ص 26)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دروغ. مکذوبه. (منتهی الارب) (آنندراج). دروغ. و فی قوله تعالی ’وعد غیر مکذوب’ وجهان، اما المراد غیر مکذوب فیه او هو مصدر کالمجلود و المعقول. (ناظم الاطباء). دروغ. ج، مکاذیب. (از اقرب الموارد) : بدان معاذیر مکذوب و اقاویل نامحبوب آثار ضعف دل... او ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 146)
لغت نامه دهخدا
(مِذْ وَ بَ)
مغرفه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). چمچه. کفلیز. (منتهی الارب). کفگیر. (ناظم الاطباء). ج، مذاوب
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
زن سپید صافی رنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
رنگ که میان سپید و سیاه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رنگ بین سیاه وسپید و منه الجواری المکزوبه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
زن پارسا. (منتهی الارب). صالحه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کذب. دروغ. ج، اکاذیب. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف). دروغ. سخن دروغ. سخن بی پایه (غیرمتداول) . ج، اکاذیب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اکاذیب شود، لغتی است در کره. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کره. گوی. (یادداشت مؤلف). رجوع به کره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ بَ / مَ ذُ بَ / مُ ذُ بَ)
دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دروغ. ج، مکاذب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محسوبه
تصویر محسوبه
مونث محسوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخروبه
تصویر مخروبه
مخروبه در فارسی مونث مخروب ویرانه یبات مونث مخروب: بلده مخروبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوبه
تصویر مرعوبه
مونث مرعوب جمع مرعوبات
فرهنگ لغت هوشیار
محذوره در فارسی مونث محذور ترسناک پرهیز شده، جنگ مونث محذور جمع محذورات
فرهنگ لغت هوشیار
مرطوبه در فارسی مونث مرطوب: تر نمناک ژفیده مونث مرطوب جمع مرطوبات
فرهنگ لغت هوشیار
مذکوره در فارسی مونث مذکور بنگرید به مذکور مونث مذکور جمع مذکورات. مونث مذکور: محصلان و جوهات مذکوره آن مبلغ را از ایشان مطالبت ننمایند، جمع مذکورات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مرغوب: آهور پسندیده مونث مرغوب: در مساحت ضیعتهای ایشان و عده های مرغوبه داد، جمع مرغوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروبه
تصویر مشروبه
مشروبه در فارسی مونث مشروب نوشابه مونث مشروب، جمع مشروبات
فرهنگ لغت هوشیار
محجوبه در فارسی مونث محجوب: پردگی پرد گین زن پرده نشین، کلون مونث محجوب: زن پرده نشین جمع محجوبات. یا محجوبه احمد. همزه احمد که حرف اول احمد باشد: تخته اول که الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست. (نظامی. مخزن الاسرار)، چوبی که در پس دروازه مینهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذوفه
تصویر محذوفه
محذوفه در فارسی مونث محذوف: کاسته، بریده مونث محذوف جمع محذوفات
فرهنگ لغت هوشیار
محبوبه در فارسی مونث محبوب بنگرید به محبوب مونث محبوب زنی که مورد محبت مردی واقع شده معشوقه: بگشوده گره ز زلف زر تار محبوبه نیلگون عماری. (دهخدا مجموعه اشعار) جمع محبوبات
فرهنگ لغت هوشیار
مجاوبه و مجاوبت در فارسی مونث مجاوب: هم پاسخی به یکدیگر پاسخ دادن جمع مجاوبات
فرهنگ لغت هوشیار
مبذوله در فارسی مونث مبذول: بخشیده، پذیرفته و، انجام شده مونث مبذول: مساعی مبذوله جمع مبذولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکذوب
تصویر مکذوب
دروغ، کذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتوبه
تصویر مکتوبه
مونث مکتوب نوشته، جمع مکتوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
دروغ دروغگفت ژاژه دروغ سخن دروغ سخن بی پایه، جمع اکاذیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلوبه
تصویر مسلوبه
مونث مسلوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکذوب
تصویر مکذوب
((مَ))
کذب، دروغ، جمع مکاذیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
((اُ بِ))
دروغ، سخن بی پایه، جمع اکاذیب
فرهنگ فارسی معین