با همدیگر بدی و خصومت نمودن و تنگی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بدی و خصومت کردن با یکدیگر و تنگ گرفتن بر یکدیگر مانند تنگ گرفتن سگان هنگام برانگیخته شدن به سوی یکدیگر و آشکار ساختن عداوت و دشمنی. (از اقرب الموارد) : الشهوه الکلبیه هی زیاده الشهوه واشتدادها و الحرص علی المأکولات و المکالبه علیها کما فی طبع الکلاب. (بحر الجواهر) ، خار خوردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با همدیگر بدی و خصومت نمودن و تنگی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بدی و خصومت کردن با یکدیگر و تنگ گرفتن بر یکدیگر مانند تنگ گرفتن سگان هنگام برانگیخته شدن به سوی یکدیگر و آشکار ساختن عداوت و دشمنی. (از اقرب الموارد) : الشهوه الکلبیه هی زیاده الشهوه واشتدادها و الحرص علی المأکولات و المکالبه علیها کما فی طبع الکلاب. (بحر الجواهر) ، خار خوردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
حراب. با یکدیگر جنگ کردن. (منتهی الارب). با کسی جنگ کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادربیهقی) (المصادر زوزنی). مقاتله. تحارب. احتراب، کارزار. جنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محاربت شود
حراب. با یکدیگر جنگ کردن. (منتهی الارب). با کسی جنگ کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادربیهقی) (المصادر زوزنی). مقاتله. تحارب. احتراب، کارزار. جنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محاربت شود
مؤاربه. مواربه. رجوع به مواربه شود، (اصطلاح بدیع) در اصطلاح بدیع آن است که متکلم سخنی گوید و بداند که در برابر گفتار او منکری باشد و با حذاقت هرچه تمامتر طریقی برای فرار از انکار منکر بیابد یا آنکه در کلمه ای از کلمات تحریفی روا دارد و یا تصحیفی بکار برد و یا در سیاق عبارت کاهش ویا افزونی کند. استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی از کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند عبدالرحمن جامی ’ساغری’ شاعر را چنین هجو کرد: ’ساغری می گفت دزدان معانی برده اند هرکجا در شعر من یک نکتۀ خوش دیده اند خواندم اکثر شعرهایش را یکی معنی نبود راست می گفت این که معنیهاش را دزدیده اند.)) و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام: ’شاعری می گفت...’. (از کشاف اصطلاحات الفنون، یادداشت لغت نامه)
مؤاربه. مواربه. رجوع به مواربه شود، (اصطلاح بدیع) در اصطلاح بدیع آن است که متکلم سخنی گوید و بداند که در برابر گفتار او منکری باشد و با حذاقت هرچه تمامتر طریقی برای فرار از انکار منکر بیابد یا آنکه در کلمه ای از کلمات تحریفی روا دارد و یا تصحیفی بکار برد و یا در سیاق عبارت کاهش ویا افزونی کند. استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی از کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند عبدالرحمن جامی ’ساغری’ شاعر را چنین هجو کرد: ’ساغری می گفت دزدان معانی برده اند هرکجا در شعر من یک نکتۀ خوش دیده اند خواندم اکثر شعرهایش را یکی معنی نبود راست می گفت این که معنیهاش را دزدیده اند.)) و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام: ’شاعری می گفت...’. (از کشاف اصطلاحات الفنون، یادداشت لغت نامه)
با کسی به کرم نورد کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن با کسی در جوانمردی. (آنندراج). تقدم جستن بر کسی در کرم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کارمه مکارمه فکرمه، نبرد کرد با او در کرم و جوانمردی پس غالب آمد او را. (ناظم الاطباء)
با کسی به کرم نورد کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن با کسی در جوانمردی. (آنندراج). تقدم جستن بر کسی در کرم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کارمه مکارمه فکرمه، نبرد کرد با او در کرم و جوانمردی پس غالب آمد او را. (ناظم الاطباء)
چیزی به کرا فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). به مزد دادن ستور وجز آن را. (آنندراج). اجاره دادن ستور یا خانه را. (از اقرب الموارد) : کاراه مکاراه و کراء، به مزد دادستور و جز آن را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
چیزی به کرا فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). به مزد دادن ستور وجز آن را. (آنندراج). اجاره دادن ستور یا خانه را. (از اقرب الموارد) : کاراه مکاراه و کراء، به مزد دادستور و جز آن را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
با کسی به بزرگی نورد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بزرگی خود بر دیگری ثابت کردن. (غیاث) (آنندراج). غالب شدن بر کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نبرد کردن در بزرگی یعنی گفتن و یا نمودن که من از تو بزرگترم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، چیزی که می دانی انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، دشمنی کردن با کسی. (از ناظم الاطباء). معاندت کردن. (از اقرب الموارد) ، معارضه و غلبه و جنگ کردن با کسی. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مکابره شود، منازعه در مسئلۀ علمی نه برای اظهار صواب بلکه برای الزام خصم و گویند مکابره دفاع از حق است پس از علم به آن. (از تعریفات جرجانی). مکابره به معنی منازعه نه از جهت اظهار صواب است و نه برای الزام خصم است وبلکه برای غرض دیگری است مانند آشکار نشدن جهالت و اخفاء آن نزد مردم. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی)
با کسی به بزرگی نورد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بزرگی خود بر دیگری ثابت کردن. (غیاث) (آنندراج). غالب شدن بر کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نبرد کردن در بزرگی یعنی گفتن و یا نمودن که من از تو بزرگترم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، چیزی که می دانی انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، دشمنی کردن با کسی. (از ناظم الاطباء). معاندت کردن. (از اقرب الموارد) ، معارضه و غلبه و جنگ کردن با کسی. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مکابره شود، منازعه در مسئلۀ علمی نه برای اظهار صواب بلکه برای الزام خصم و گویند مکابره دفاع از حق است پس از علم به آن. (از تعریفات جرجانی). مکابره به معنی منازعه نه از جهت اظهار صواب است و نه برای الزام خصم است وبلکه برای غرض دیگری است مانند آشکار نشدن جهالت و اخفاء آن نزد مردم. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی)
یکدیگر را کتک زدن، تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهره ای از سود مر وی را باشد. - مضاربه کار، سوداگری که مایه ندارد و از مال دیگری سوداگری می کند. (ناظم الاطباء)
یکدیگر را کتک زدن، تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهره ای از سود مر وی را باشد. - مضاربه کار، سوداگری که مایه ندارد و از مال دیگری سوداگری می کند. (ناظم الاطباء)
مواربه در فارسی: شکست دادن، فریب دادن، آسیب رساندن با همدیگر زیرکی کردن مکر و فریب کردن با هم، آفت رسانیدن بیکدیگر، استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند جامی شاعری بنام (ساغری) را چنین هجو کرد: (ساغری میگفت دزدان معانی برده اند هر کجا در شعر من یک نکته خوش دیده اند) (خواندم اکثر شعر هایش را یکی معنی نبود راست میگفت اینکه معنیهاش را دزدیده اند) و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام (شاعری میگفت)
مواربه در فارسی: شکست دادن، فریب دادن، آسیب رساندن با همدیگر زیرکی کردن مکر و فریب کردن با هم، آفت رسانیدن بیکدیگر، استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند جامی شاعری بنام (ساغری) را چنین هجو کرد: (ساغری میگفت دزدان معانی برده اند هر کجا در شعر من یک نکته خوش دیده اند) (خواندم اکثر شعر هایش را یکی معنی نبود راست میگفت اینکه معنیهاش را دزدیده اند) و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام (شاعری میگفت)