جدول جو
جدول جو

معنی مونوپل - جستجوی لغت در جدول جو

مونوپل
((مُ نُ پُ))
منوپل، انحصار، امتیاز عرضه کالا یا خدمتی در اختیار یا انحصار یک شرکت یا گروه خاصی بودن
تصویری از مونوپل
تصویر مونوپل
فرهنگ فارسی معین
مونوپل
انحصار، امتیاز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موچول
تصویر موچول
کوچک و زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوپل
تصویر منوپل
امتیاز تولید یا عرضۀ کالا، انجام عملیات یا ارائۀ خدمات خاص که به وسیلۀ قانون به شخص یا شرکتی واگذار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موصول
تصویر موصول
چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده، وصل شده، پیوند شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موکول
تصویر موکول
واگذار شده، سپرده شده، وابسته به دیگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوال
تصویر منوال
اسلوب، روش، نورد، دستگاه بافندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مومول
تصویر مومول
مرضی که در چشم پیدا می شود، برای مثال تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها / تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان (عسجدی - ۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
(مِ رُپُ)
حالت کشوری نسبت به کشورهای تابعه یا تحت الحمایۀ خود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وِ)
بازگرداننده. (منتهی الارب). آنکه بازمی گرداند و بازمی خواند. (ناظم الاطباء). بازگرداننده کسی را به سوی او. (آنندراج) ، آنکه بیان می کند سخن را. (ناظم الاطباء). بیان کننده آنچه کلام بدان باز می گردد. (منتهی الارب). بیان کننده. (آنندراج) ، آنکه تأویل می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تأویل شود، تفسیرکننده خواب
لغت نامه دهخدا
(مُ نُسْ تِ)
مونواستل. ساقه ها و ریشه هایی که بیش از یک استوانۀ مرکزی در آنها دیده نمی شود. (از گیاه شناسی ثابتی ص 285 و 317)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ دِ)
پیر مضطرب لرزان. (آنندراج). نعت است از نودله، و یقال مشی الرجل منودلاً، ای مسترخیاً. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه می لرزد از پیری. (مهذب الأسماء). پیرمرد مضطرب و لرزان: مشی الرجل منودلاً، یعنی فروهشته و مسترخی راه رفت آن مرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رسیده و چسبیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). موصول. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
موبوله. زمین باران بزرگ قطره رسیده. (از ناظم الاطباء). و رجوع به موبوله شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در گل مانده. اصبح فی ما دهاه کالحمار الموحول. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موحل شود
لغت نامه دهخدا
از اتباع کوچول، کوچک: کوچول موچول، نامی است که به مردان و زنان هر دو (بیشتر به زنان) اطلاق می شود، (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وَ)
تأویل شده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مول. (ناظم الاطباء). بامال شدن. (منتهی الارب، مادۀ م ول). بسیارمال شدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
دوم پاله ئولوگ (در حدود 1348- 1425 میلادی) او از خانواده معروف پاله ئولوگ بیزانس است که از سال 1391 تا 1425م. امپراتور بیزانس بود و با سلطان ترک جنگید و بالاخره به پرداخت خراج به او گردن نهاد. (از لاروس)
اول کبیر. او را نیکبخت هم گفته اند. وی در سال 1469م. در ’الکوشت’ متولد شد و از سال 1495 تا 1521 (سال درگذشتش) پادشاه پرتقال بود. وی یکی از استعمارگران وتصاحب کنندگان سرزمینهای ملل دیگر بود. (از لاروس)
پیر-لوئی. سیاستمدار فرانسوی (1751-1793) و از نمایندگان عمومی کمون پاری-س بود. وی با اعدام لوئی شانزدهم مخالفت کردو به همین علت با گیوتین اعدام گردید. (از لاروس)
دوم. وی در سال 1889م. در لیسبون متولد شد و از سال 1908 تا 1910م. پادشاه پرتقال بود و بر اثر انقلاب از پادشاهی خلع گردید و در سال 1932 درگذشت. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مومول
تصویر مومول
علتی که در چشم پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موکول
تصویر موکول
بدیگری سپرده، واگذاشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
بر باف نورد بافنده، بر بست روش روند دستگاه بافندگی جولاهه نورد بافنده چوبی است مدور و طولانی بشکل استوانه که هر قدر پارچه بافته شود بر آن پیچند، روش اسلوب شیوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موچول
تصویر موچول
کوچک: (کوچول موچول)، نامی است که به مردان و زنان اطلاق شود و بیشتر به زنان اطلاق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصول
تصویر موصول
پیوسته شده به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
امتیاز و مزیتی که فردی شرکتی یا دولتی بدست میاورد برای ساختن فروختن کشف کردن بعض اشیا یا تعهد انجام دادن بعض مشاغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متروپل
تصویر متروپل
حالت کشوری نسبت به کشور های تابعه آن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دربستگری امتیاز و مزیتی که فردی شرکتی یا دولتی بدست میاورد برای ساختن فروختن کشف کردن بعض اشیا یا تعهد انجام دادن بعض مشاغل
فرهنگ لغت هوشیار
امتیاز ساختن فروختن کشف بعضی مواد و اجرای برخی عملیات که طبق قانون و مقررات شخص یا شرکت یا دولتی از آن برخوردار است انحصار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موکول
تصویر موکول
((مُ))
واگذار شده، سپرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موصول
تصویر موصول
((مُ))
وصل شده، پیوند شده، از نظر دستوری کلمه ای است که قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می پیوندد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مومول
تصویر مومول
بیماری درد چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منوال
تصویر منوال
((مِ))
روش، طریقه، دستگاه بافندگی جولاه، جمع مناویل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موچول
تصویر موچول
کوچک
فرهنگ فارسی معین
((مُ نُ لُ))
بخشی از نمایش که هنرپیشه به تنهایی در صحنه ظاهر می شود و با خود حرف می زند. تک گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متروپل
تصویر متروپل
((مِ رُ پُ))
حالت کشوری نسبت به کشورهای تابعه آن
فرهنگ فارسی معین