دهی است از دهستان مهتاب بخش حومه شهرستان اصفهان واقع در 17هزارگزی شمال خاوری اصفهان، با 200 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان مهتاب بخش حومه شهرستان اصفهان واقع در 17هزارگزی شمال خاوری اصفهان، با 200 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان گوارئیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 273 تن سکنه. آب آن ازچشمه و راه آن مالرو است. این ده در 25هزارگزی خاوراردبیل واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گوارئیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 273 تن سکنه. آب آن ازچشمه و راه آن مالرو است. این ده در 25هزارگزی خاوراردبیل واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر با 695 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، این ده در 28هزارگزی شمال کلیبر واقع است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر با 695 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، این ده در 28هزارگزی شمال کلیبر واقع است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم واقع در 7 کیلومتری جنوب دستجرد، کوهستانی سردسیر، با 884 تن سکنه، آب آن از قنات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و از طریق دستجرد و شاره میتوان ماشین برد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم واقع در 7 کیلومتری جنوب دستجرد، کوهستانی سردسیر، با 884 تن سکنه، آب آن از قنات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و از طریق دستجرد و شاره میتوان ماشین برد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
رجل ملجان، مرد ناکس که شیر ناقه بمکد از ناکسی و ندوشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجل ملجان و مصّان، مردی که ازلئامت شیر شتر و گوسفند را از پستان آنها بمکد و آن را ندوشد مبادا که شنیده شود. (از اقرب الموارد)
رجل ملجان، مرد ناکس که شیر ناقه بمکد از ناکسی و ندوشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجل ملجان و مَصّان، مردی که ازلئامت شیر شتر و گوسفند را از پستان آنها بمکد و آن را ندوشد مبادا که شنیده شود. (از اقرب الموارد)
چوگان. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء). معرب چوگان است. (حاشیۀ برهان چ معین). محجن. طبطاب: مهین دختر نعش چون صولجانی کهین دختر نعش مانند قفلی. منوچهری. تا شب است و ماه نو گوئی که از گوی زمین گردبر گردون ز سیمین صولجان افشانده اند. خاقانی. در حلقۀ صولجان زلفش بی چاره دل اوفتاده چون گوست. سعدی. گاه حیران ایستاده گه دوان گاه غلطان همچو گوی از صولجان. مولوی. نعرۀ لاضیر بشنید آسمان چرخ گوئی شد پی آن صولجان. مولوی
چوگان. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء). معرب چوگان است. (حاشیۀ برهان چ معین). محجن. طبطاب: مهین دختر نعش چون صولجانی کهین دختر نعش مانند قفلی. منوچهری. تا شب است و ماه نو گوئی که از گوی زمین گردبر گردون ز سیمین صولجان افشانده اند. خاقانی. در حلقۀ صولجان زلفش بی چاره دل اوفتاده چون گوست. سعدی. گاه حیران ایستاده گه دوان گاه غلطان همچو گوی از صولجان. مولوی. نعرۀ لاضیر بشنید آسمان چرخ گوئی شد پی آن صولجان. مولوی
ناحیتی است، رود لمغان از حدود آن (از حدود ماوراءالنهر) گذرد به نزدیک رخد. (حدود العالم). باتوجه به نوشتۀ صاحب حدود العالم شاید جوی مولیان شعبه ای از رود لمغان بوده است یا رود لمغان در آنجا این نام می گرفته است و آن رود با ضیاع خود جوی مولیان نام داشته و اصل آن جوی موالیان بوده به سبب وقف امیر اسماعیل موالیان خویش را و مولیان مخفف آن است. (از یادداشت مؤلف). ضیاعی بوده است در بیرون شهر بخارا بسیار بانزهت، و ملوک سامانیه در آنجا کاخها و بوستانها ساخته بوده اند. (محمد قزوینی حاشیۀ چهارمقالۀ نظامی) .... از این مطالب به خوبی برمی آید که جوی مولیان نام ضیاعی و باغی و قصر پادشاهی در بیرون شهر بخارا بوده است و جایی نزه و باصفا و رطب که امراء سامانی ماندن در آنجا را خوشتر می داشتند و حتی در شهربخارا قصری بدان بزرگی نداشته اند و هم در آنجاست که اسماعیل بن احمد سامانی را به خاک سپرده اند. (از احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 536). بنابر گفتۀ نرشخی محل مشهوری در اطراف شهر بخارا بوده است و مولیان در اصل موالیان بوده الف آن برای تخفیف افتاده و مولیان شده است. (از حاشیۀ مدرس رضوی بر تاریخ بخارا ص 216)
ناحیتی است، رود لمغان از حدود آن (از حدود ماوراءالنهر) گذرد به نزدیک رخد. (حدود العالم). باتوجه به نوشتۀ صاحب حدود العالم شاید جوی مولیان شعبه ای از رود لمغان بوده است یا رود لمغان در آنجا این نام می گرفته است و آن رود با ضیاع خود جوی مولیان نام داشته و اصل آن جوی موالیان بوده به سبب وقف امیر اسماعیل موالیان خویش را و مولیان مخفف آن است. (از یادداشت مؤلف). ضیاعی بوده است در بیرون شهر بخارا بسیار بانزهت، و ملوک سامانیه در آنجا کاخها و بوستانها ساخته بوده اند. (محمد قزوینی حاشیۀ چهارمقالۀ نظامی) .... از این مطالب به خوبی برمی آید که جوی مولیان نام ضیاعی و باغی و قصر پادشاهی در بیرون شهر بخارا بوده است و جایی نزه و باصفا و رطب که امراء سامانی ماندن در آنجا را خوشتر می داشتند و حتی در شهربخارا قصری بدان بزرگی نداشته اند و هم در آنجاست که اسماعیل بن احمد سامانی را به خاک سپرده اند. (از احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 536). بنابر گفتۀ نرشخی محل مشهوری در اطراف شهر بخارا بوده است و مولیان در اصل موالیان بوده الف آن برای تخفیف افتاده و مولیان شده است. (از حاشیۀ مدرس رضوی بر تاریخ بخارا ص 216)
شهری است میان قندهار و لاهور و آن را ملتان نیز گویند و از ولایات سند است و آن ولایت از اقلیم سوم است و در این سنوات بیست هزار باب خانه و عمارت در آن آباد است، در یک فرسنگی آن شهر، رودی عظیم جاری است و اصل این مول تهان بوده و مول به هندی اصل باشد و تهان مکان است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، شهری است از شهرهای هند در سمت غزنه و فرج بیت الذهبش نامند، بتی دارد که مورد احترام هند است به نام مولتان، (از معجم البلدان)، شهری مذهبی به هند با بتخانه و بتی بزرگ و معروف و لقب آن دارالامان است، (از یادداشت مؤلف) : بتکده ای بدانجا هست و گویند این بتکده یکی از بیوت سبعه است، در آن بتی از آهن به بلندی هفت ذراع در وسط قبه در میان هوا ایستانده و ایستادن آن در هوا اثر سنگ مغناطیس است که در جهات ششگانه این خانه به کار برده اند، این بتخانه را در بن کوهی کرده اند و مردم هند از اقاصی بلاد از خشکی و دریا به زیارت آن شوند و از بلخ بدانجا راهی مستقیم است، چه سواد مولتان و سواد بلخ به یکدیگر نزدیک است، (از الفهرست ابن الندیم)، مولتان یا ملتان شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت، و نام آن بت مولتان است، و جایی استوار است با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند، (از حدود العالم ص 68)، به مولتان شد و در ره هزار قلعه گرفت که هریکی را صد باره بود چون خیبر، فرخی، مارا از مولتان بازخواند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82)، پسر علی را و سرهنگ محسن را به مولتان فرستادند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88)، بدان روزگار که به مولتان می رفت که پدرش از وی بیازرده بود ... (تاریخ بیهقی)، فتح تو به سومنات یابم غزو تو به مولتان ببینم، خاقانی، قلعۀ بیه را که از حصنهای محکم بود مستخلص گردانید و کشش بسیار کرد و متوجه مولتان شد، (تاریخ جهانگشای جوینی)، - مولتان شاه، پادشاه و فرمانروای سرزمین مولتان: دگر شاه کشمیر با دستگاه دگر مولتان شاه با فر و جاه، فردوسی دهی است از دهستان ایرافشان بخش سوران شهرستان سراوان، واقع در 45هزارگزی جنوب سوران با 100 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
شهری است میان قندهار و لاهور و آن را مُلتان نیز گویند و از ولایات سند است و آن ولایت از اقلیم سوم است و در این سنوات بیست هزار باب خانه و عمارت در آن آباد است، در یک فرسنگی آن شهر، رودی عظیم جاری است و اصل این مول تهان بوده و مول به هندی اصل باشد و تهان مکان است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، شهری است از شهرهای هند در سمت غزنه و فرج بیت الذهبش نامند، بتی دارد که مورد احترام هند است به نام مولتان، (از معجم البلدان)، شهری مذهبی به هند با بتخانه و بتی بزرگ و معروف و لقب آن دارالامان است، (از یادداشت مؤلف) : بتکده ای بدانجا هست و گویند این بتکده یکی از بیوت سبعه است، در آن بتی از آهن به بلندی هفت ذراع در وسط قبه در میان هوا ایستانده و ایستادن آن در هوا اثر سنگ مغناطیس است که در جهات ششگانه این خانه به کار برده اند، این بتخانه را در بن کوهی کرده اند و مردم هند از اقاصی بلاد از خشکی و دریا به زیارت آن شوند و از بلخ بدانجا راهی مستقیم است، چه سواد مولتان و سواد بلخ به یکدیگر نزدیک است، (از الفهرست ابن الندیم)، مولتان یا ملتان شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت، و نام آن بت مولتان است، و جایی استوار است با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند، (از حدود العالم ص 68)، به مولتان شد و در ره هزار قلعه گرفت که هریکی را صد باره بود چون خیبر، فرخی، مارا از مولتان بازخواند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82)، پسر علی را و سرهنگ محسن را به مولتان فرستادند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88)، بدان روزگار که به مولتان می رفت که پدرش از وی بیازرده بود ... (تاریخ بیهقی)، فتح تو به سومنات یابم غزو تو به مولتان ببینم، خاقانی، قلعۀ بیه را که از حصنهای محکم بود مستخلص گردانید و کشش بسیار کرد و متوجه مولتان شد، (تاریخ جهانگشای جوینی)، - مولتان شاه، پادشاه و فرمانروای سرزمین مولتان: دگر شاه کشمیر با دستگاه دگر مولتان شاه با فر و جاه، فردوسی دهی است از دهستان ایرافشان بخش سوران شهرستان سراوان، واقع در 45هزارگزی جنوب سوران با 100 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام بتی بزرگ بوده است به ملتان و از همه جای هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت، (از حدود العالم)، نام بتی بوده است سابقاً در شهر مولتان هند و از اقصی نقاط به زیارت آن بت می شتافته اند و در هر حال ثروت هنگفتی در راه نذر و نیاز و متولیان او خرج می شده است، دسته ای از مردم دراین بتخانه معتکف بوده اند و آن کاخی بوده است که درجای آبادتری ساخته اند در سوق ملتان و بت را در قبه قرار داده اند و در اطراف آن، خانه های متولیان و عبّاد و پارسایان قرار داشته است، (از معجم البلدان)
نام بتی بزرگ بوده است به ملتان و از همه جای هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت، (از حدود العالم)، نام بتی بوده است سابقاً در شهر مولتان هند و از اقصی نقاط به زیارت آن بت می شتافته اند و در هر حال ثروت هنگفتی در راه نذر و نیاز و متولیان او خرج می شده است، دسته ای از مردم دراین بتخانه معتکف بوده اند و آن کاخی بوده است که درجای آبادتری ساخته اند در سوق ملتان و بت را در قبه قرار داده اند و در اطراف آن، خانه های متولیان و عُبّاد و پارسایان قرار داشته است، (از معجم البلدان)
لاتینی تازی گشته خسرودارو از گیاهان گیاهی است از تیره زنجبیل ها که دو گونه آن مشهور است: یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر می نامند. و هر دو آنها دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغبر بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد) قولنجان از گیاهان بومی چین و هندوچین است. نوع ضغیر آن دارای ساقه های زیرزمینی به ضخامت یک چوب قلم (به کلفتی یک انگشت تقریبا) و به درازی 6 سانتیمتر است. بوی ساقه های زیرزمینی آن که به نام ریزوم خوانده می شود معطر (شبیه بوی فلفل) است. طعمش سوزان و تلخ است. در این ریزومها مواد نشاسته یی و صمغی وجود دارد و به علاوه دارای اسانسی است که به وسیله جوشاندن آنها در آب استخراج می شود و خاصیت تسکین درد را دارد و از این جهت در دندان پزشکی مورد استعمال قرار می یگرد. همچنین جهت رفع دردهای امعا و به عنوان مقوی از ریزومهای آن استفاده می کنند خولنجان خاولنجان کلاجن کلیجن قرغات خسرو دارو هارلیجان هاولیجان گلنگا قالنقا پان درخت تانبول خسرو دارو قسط کسری دارو خلنجان. یا قولنجان جاوه یی. قولنجان کبیر. یا قولنجان چینی. قولنجان صغیر. یا قولنجان (ختایی) خطایی. قولنجان صغیر. یا قولنجان صغیر. یکی از گونه های قولنجان که بیشتر از قولنجان کبیر مورد استفاده دارویی واقع می شود و معطر از آن است. ساقه های زیرزمینی آن کوچکتر از قولنجان کبیر است و این گونه بیشتر در چین به عمل می آید. قولنجان خطایی خولنجان خطایی خولنجان چینی کلاجن صغیر ریشه جوز قولنجان طبی. یاقولنجان کبیر. یکی از گونه های قولنجان که دارای ساقه های زیرزمینی درشت تر از قولنجان طبی (قولنجان صغیر) است ولی خواص طبی و اسانس کمتری دارد. این نوع قولنجان بیشتر در جاوه و هندوستان و مصر می روید قولنجان جاوه یی قولنجان هندی قولنجان مصری یا قولنجان مصری. قولنجان کبیر. یا قولنجان هندی. قولنجان کبیی
لاتینی تازی گشته خسرودارو از گیاهان گیاهی است از تیره زنجبیل ها که دو گونه آن مشهور است: یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر می نامند. و هر دو آنها دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغبر بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد) قولنجان از گیاهان بومی چین و هندوچین است. نوع ضغیر آن دارای ساقه های زیرزمینی به ضخامت یک چوب قلم (به کلفتی یک انگشت تقریبا) و به درازی 6 سانتیمتر است. بوی ساقه های زیرزمینی آن که به نام ریزوم خوانده می شود معطر (شبیه بوی فلفل) است. طعمش سوزان و تلخ است. در این ریزومها مواد نشاسته یی و صمغی وجود دارد و به علاوه دارای اسانسی است که به وسیله جوشاندن آنها در آب استخراج می شود و خاصیت تسکین درد را دارد و از این جهت در دندان پزشکی مورد استعمال قرار می یگرد. همچنین جهت رفع دردهای امعا و به عنوان مقوی از ریزومهای آن استفاده می کنند خولنجان خاولنجان کلاجن کلیجن قرغات خسرو دارو هارلیجان هاولیجان گلنگا قالنقا پان درخت تانبول خسرو دارو قسط کسری دارو خلنجان. یا قولنجان جاوه یی. قولنجان کبیر. یا قولنجان چینی. قولنجان صغیر. یا قولنجان (ختایی) خطایی. قولنجان صغیر. یا قولنجان صغیر. یکی از گونه های قولنجان که بیشتر از قولنجان کبیر مورد استفاده دارویی واقع می شود و معطر از آن است. ساقه های زیرزمینی آن کوچکتر از قولنجان کبیر است و این گونه بیشتر در چین به عمل می آید. قولنجان خطایی خولنجان خطایی خولنجان چینی کلاجن صغیر ریشه جوز قولنجان طبی. یاقولنجان کبیر. یکی از گونه های قولنجان که دارای ساقه های زیرزمینی درشت تر از قولنجان طبی (قولنجان صغیر) است ولی خواص طبی و اسانس کمتری دارد. این نوع قولنجان بیشتر در جاوه و هندوستان و مصر می روید قولنجان جاوه یی قولنجان هندی قولنجان مصری یا قولنجان مصری. قولنجان کبیر. یا قولنجان هندی. قولنجان کبیی