جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صولجان

صولجان

صولجان
چوگان. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء). معرب چوگان است. (حاشیۀ برهان چ معین). محجن. طبطاب:
مهین دختر نعش چون صولجانی
کهین دختر نعش مانند قفلی.
منوچهری.
تا شب است و ماه نو گوئی که از گوی زمین
گردبر گردون ز سیمین صولجان افشانده اند.
خاقانی.
در حلقۀ صولجان زلفش
بی چاره دل اوفتاده چون گوست.
سعدی.
گاه حیران ایستاده گه دوان
گاه غلطان همچو گوی از صولجان.
مولوی.
نعرۀ لاضیر بشنید آسمان
چرخ گوئی شد پی آن صولجان.
مولوی
لغت نامه دهخدا

مولجان

مولجان
دهی است از دهستان مهتاب بخش حومه شهرستان اصفهان واقع در 17هزارگزی شمال خاوری اصفهان، با 200 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

صولان

صولان
حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اصولان

اصولان
دو آسال های کیشی و آسال های دینی (کیش شرع) اصول دین و اصول فقه، اصول کلام و اصول فقه
فرهنگ لغت هوشیار