جدول جو
جدول جو

معنی موقود - جستجوی لغت در جدول جو

موقود
(مَ)
افروخته شده. (ناظم الاطباء). آتش افروخته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
موقود
آتش افروخته افروخته افروخته شده
تصویری از موقود
تصویر موقود
فرهنگ لغت هوشیار
موقود
((مَ یا مُ))
افروخته شده
تصویری از موقود
تصویر موقود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مولود
تصویر مولود
(دخترانه)
آنکه به دنیا آمده، زاده شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موعود
تصویر موعود
وعده داده شده
فرهنگ فارسی عمید
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن متفاعلن به مفاعلن تغییر یافته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفقود
تصویر مفقود
گم کرده شده، گم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقود
تصویر معقود
گره کرده، بند کرده، بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقوت
تصویر موقوت
ویژگی وقت معین شده، هنگام مقرر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولود
تصویر مولود
زاییده شده، فرزند، کنایه از نتیجه، تولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقوف
تصویر موقوف
وابسته، منوط، وقف شده، بازداشت شده، منتظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجود
تصویر موجود
به وجود آمده، هست شده، آفریده شده، وجوددارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقوت
تصویر موقوت
زمان نشاخته وقت معین شده هنگام مقرر: (خود پیش از میقات موقوت تاتار از مقام موغان بر صوب اذر بیجان در حرکت آمد) (نفثه المصدور. چا. یز. 100)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولود
تصویر مولود
متولد شده، بوجود آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجود
تصویر موجود
هست، مقابل نیست و معدوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مودود
تصویر مودود
دوست داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موعود
تصویر موعود
وعده کرده شده، تقدیر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقوس
تصویر موقوس
شتر گرگین
فرهنگ لغت هوشیار
گردن شکسته گردن کوتاه گردن کوتاه، وقص آنست که دوم فاصله را بیفکنند مفاعلن ماند و مفاعلن چون از متفاعلن منشعب باشد آنرا موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط میشود آنرا بکوتاهی گردن تشبیه کردند. (المعجم. مد. چا. 61: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
هنگام معین کرده شده ایستاده کرده شده و ایستاده شده، توقف داده شده، بازداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفقود
تصویر مفقود
گم کرده شده و یافته نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقود
تصویر معقود
بسته شده، استوار شده پا بر جا شده بسته شده گره بسته، محکم گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجود
تصویر موجود
((مُ))
آفریده، هست شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موعود
تصویر موعود
((مُ))
وعده کرده شده، وعده داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقوت
تصویر موقوت
((مَ یا مُ))
وقت معین شده، هنگام مقرر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقوص
تصویر موقوص
((مَ یا مُ))
گردن کوتاه، در علم عروض، وقص آن است که دوم فاصله را بیفکنند «مفاعلن» ماند و «مفاعلن» چون از «متفاعلن» منشعب باشد، آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط می شود آن را به ک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقوف
تصویر موقوف
((مُ))
بازداشته شده، ملکی که در راه خدا وقف شده، تعطیل شده، معلق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مولود
تصویر مولود
((مُ))
زاییده شده، جمع موالید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفقود
تصویر مفقود
((مَ))
گم شده، ناپدید
مفقود الاثر: گمشده، ناپیدا، ناپدید، پی گم (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقود
تصویر معقود
((مَ))
بسته شده، گره بسته، محکم گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجود
تصویر موجود
باشنده، هستار، هستنده، پدیده، هستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موعود
تصویر موعود
سررسید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مولود
تصویر مولود
فرزند، فرزاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موجود
تصویر موجود
Available, Existing, Stock
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موجود
تصویر موجود
disponível, existente
دیکشنری فارسی به پرتغالی