جدول جو
جدول جو

معنی موجح - جستجوی لغت در جدول جو

موجح
(جَ)
پوست تابان درخشان رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جامۀ سخت بافت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جامۀ نیک بافته. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) ، پناه جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موجه
تصویر موجه
کلام یا عذری که با دلیل و برهان پسندیده باشد، خوب، پسندیده، جاه و مقام
فرهنگ فارسی عمید
شعری که در اول هر مصراع یا بیت آن حرفی آورده باشند که از مجموع آن ها اسم کسی یا چیزی یا جمله ای تشکیل شود، حمایل در گردن افکنده، زیور داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجب
تصویر موجب
باعث، سبب، انگیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجح
تصویر مرجح
برتری داده شده، افزونی داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجز
تصویر موجز
مختصر، کوتاه، کلام کوتاه و مختصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجد
تصویر موجد
به وجود آورنده، ایجاد کننده، آفریننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجر
تصویر موجر
کسی که ملکی را اجاره بدهد، اجاره دهنده، کرایه دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجح
تصویر منجح
پیروزمند، کامیاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجع
تصویر موجع
وجیع، دردناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجه
تصویر موجه
یک موج، موج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجوح
تصویر موجوح
در بسته
فرهنگ لغت هوشیار
آبگیر مغاک آبگیر، بیمگاه ترسگاه گودالی که در آن آب ایستد، جای ترس و بیم
فرهنگ لغت هوشیار
برتری داده برتر برتری دهنده ترجیح داده شده برتری داده جمع مرجحین. ترجیح دهنده برتری دهنده جمع مرجحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجح
تصویر منجح
پیرز مند کامروا پیروزمند، کامیاب کامروا،جمع مناجح مناجیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موشح
تصویر موشح
زینت داده شده و آراسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجه
تصویر موجه
صاحب جاه و مقام
فرهنگ لغت هوشیار
هرآنچه لازم میگرداند و مقرر میکند و واجب میگرداندو مقرر گرداننده، سبب، دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجع
تصویر موجع
دردناک، بدرد آورنده، دردآور
فرهنگ لغت هوشیار
وش، گزینه (وش برابر است با خوب و خوش) کوتاه: سخن کوتاه و مختصر (کلام سخن) : (... و یک باب که بر ذکر برزویه طبیب مقصور است و ببزرجمهر منسوب هر چه موجز تر پرداخته شد) (کلیله. مصحح مینوی. 25)
فرهنگ لغت هوشیار
سلاک دهنده (سلاک اجاره) اجاره دهنده کرایه دهنده مقابل مستاجر، جمع موجرین. اجاره دهنده و کرایه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجد
تصویر موجد
توانا و قوی شده بعد از ناتوانی و ضعف ایجاد کننده، پدید آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجح
تصویر مرجح
((مُ رَ جَّ))
برتری داده شده، ترجیح داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجد
تصویر موجد
((جِ))
به وجود آورنده، آفریننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجب
تصویر موجب
((مُ جِ))
سبب، باعث، ایجاب کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجد
تصویر موجد
((جَ))
ایجاد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجح
تصویر منجح
((مُ جِ))
پیروزمند، کامیاب، کامروا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجر
تصویر موجر
((مُ جِ))
اجاره دهنده، کرایه دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجز
تصویر موجز
((جِ))
سخن مختصر و کوتاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجل
تصویر موجل
((مَ ج))
گودالی که در آن آب ایستد، جای ترس و بیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجه
تصویر موجه
((مُ وَ جَّ هْ))
پسندیده، مقبول، صاحب جاه و مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موشح
تصویر موشح
((مُ وَ شَّ))
حمایل به گردن افکنده، زینت داده شده، آراسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجع
تصویر موجع
((جِ))
به دردآورنده، دردناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجه
تصویر موجه
درست انگاشته، پذیرفتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موجب
تصویر موجب
انگیزه، مایه
فرهنگ واژه فارسی سره