با کسی سوگند خوردن. (المصادرزوزنی). کسی را سوگند خوردن. (تاج المصادر بیهقی). از برای کسی سوگند خوردن. (ترجمان القرآن). سوگند کردن برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی را سوگند دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با کسی چیزی قسمت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چیزی را با کسی بخش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بهره و بخش خود را گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل بعد شود
با کسی سوگند خوردن. (المصادرزوزنی). کسی را سوگند خوردن. (تاج المصادر بیهقی). از برای کسی سوگند خوردن. (ترجمان القرآن). سوگند کردن برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی را سوگند دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با کسی چیزی قسمت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چیزی را با کسی بخش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بهره و بخش خود را گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل بعد شود
فاانبوییدن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را بوییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را بوییدن و به هم نزدیک شدن. (از اقرب الموارد) ، سرگوشی گفتن. (ناظم الاطباء). با کسی در گوشی سخن گفتن. (از اقرب الموارد)
فاانبوییدن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را بوییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را بوییدن و به هم نزدیک شدن. (از اقرب الموارد) ، سرگوشی گفتن. (ناظم الاطباء). با کسی در گوشی سخن گفتن. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ موسم. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ موسم به معنی فصل و وقت و هنگام. (از یادداشت مؤلف) : انواع تمتع و برخورداری از مواسم جوانی و ثمرات ملک و دولت ارزانی دارد. (کلیله و دمنه). و رجوع به موسم شود، جمع واژۀ موسم به معنی هنگام فراهم آمدن حاجیان. (آنندراج) ، جمع واژۀ موسم به معنی جای گردآمدن در حج. (آنندراج) ، جمع واژۀ میسم (علی الاصل و علی اللفظ میاسم). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به میسم شود
جَمعِ واژۀ موسم. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ موسم به معنی فصل و وقت و هنگام. (از یادداشت مؤلف) : انواع تمتع و برخورداری از مواسم جوانی و ثمرات ملک و دولت ارزانی دارد. (کلیله و دمنه). و رجوع به موسم شود، جَمعِ واژۀ موسم به معنی هنگام فراهم آمدن حاجیان. (آنندراج) ، جَمعِ واژۀ موسم به معنی جای گردآمدن در حج. (آنندراج) ، جَمعِ واژۀ میسم (علی الاصل و علی اللفظ میاسم). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به میسم شود
یاری دادن کسی را. لغت ردیه است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یاری کردن و به مال و تن با کسی غمخواری کردن و لفظ مواسات مهموزالفاء ناقص است که همزۀ آن به واو مقلوب مکتوب شده مثال واوی نیست چنانکه به ظاهر دیده می شود. (غیاث) (آنندراج)
یاری دادن کسی را. لغت ردیه است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یاری کردن و به مال و تن با کسی غمخواری کردن و لفظ مواسات مهموزالفاء ناقص است که همزۀ آن به واو مقلوب مکتوب شده مثال واوی نیست چنانکه به ظاهر دیده می شود. (غیاث) (آنندراج)