مهره: برای فاطمه قلاده ای بخر از مهرگ یمانی وبرای کودکان دو دست اورنج عاجین. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 58). بار و میوۀ او بر هم نهاده باشد بمانند مهرگ برپیوسته. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 228)
مهره: برای فاطمه قلاده ای بخر از مهرگ یمانی وبرای کودکان دو دست اورنج عاجین. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 58). بار و میوۀ او بر هم نهاده باشد بمانند مهرگ برپیوسته. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 228)
هر یک از قطعه هایی که در بازی هایی مانند شطرنج و تخته نرد به کار می رود، گلولۀ کوچک از جنس شیشه، سفال یا فلز، قطعه ای تخت و سوراخدار که برای محکم نگه داشتن پیچ در جای خود مورد استفاده قرار می گیرد، در علم زیست شناسی هر یک از استخوان هایی که ستون فقرات یا تیرۀ پشت را تشکیل می دهند
هر یک از قطعه هایی که در بازی هایی مانند شطرنج و تخته نرد به کار می رود، گلولۀ کوچک از جنس شیشه، سفال یا فلز، قطعه ای تخت و سوراخدار که برای محکم نگه داشتن پیچ در جای خود مورد استفاده قرار می گیرد، در علم زیست شناسی هر یک از استخوان هایی که ستون فقرات یا تیرۀ پشت را تشکیل می دهند
نوعی از چنگ باشد و آن سازی است که مطربان نوازند، و بعضی گویند یکی از نامهای ساز چنگ است. (برهان). چنگ باشد که مطربان نوازند. (جهانگیری). از آلات موسیقی کثیرالاوتار است. (یادداشت مؤلف) : مهری یکی پیر نزار آوا برآورده بزار چون تندر اندر مرغزار جانی به هرجا ریخته. خاقانی
نوعی از چنگ باشد و آن سازی است که مطربان نوازند، و بعضی گویند یکی از نامهای ساز چنگ است. (برهان). چنگ باشد که مطربان نوازند. (جهانگیری). از آلات موسیقی کثیرالاوتار است. (یادداشت مؤلف) : مهری یکی پیر نزار آوا برآورده بزار چون تندر اندر مرغزار جانی به هرجا ریخته. خاقانی
مهرّاء. نعت مفعولی از مصدر تهرئه به معنی نیک پختن گوشت و جز آن. (منتهی الارب). نیک پخته و مضمحل گردیده. (جهانگیری) (برهان). نیک پخته شده، ای (یعنی) چیزی که در آب به گرمی آتش خوب پخته شده ملایم گردد. (غیاث). گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد. مثل هریسه شده (گوشت). مهرّاء. (مهذب الاسماء) : گشته ز انگشت آفرازۀ دوزخ نیمه تن او کباب و نیمه مهرا. سوزنی. و رجوع به مهراء شود. - مهرا شدن، نیک پخته شدن گوشت. هریسه شدن: اصلاح او (گوشت گاو کوهی) آن است که بپزند چندانکه مهرا شود... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پاکیزه به آتش نرم می باید پخت تا مهرا شود و گوشت ازاستخوان جدا گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). انجیر خشک را بپزند تا مهرا شود و آب او میدهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
مُهَرَّاء. نعت مفعولی از مصدر تهرئه به معنی نیک پختن گوشت و جز آن. (منتهی الارب). نیک پخته و مضمحل گردیده. (جهانگیری) (برهان). نیک پخته شده، ای (یعنی) چیزی که در آب به گرمی آتش خوب پخته شده ملایم گردد. (غیاث). گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد. مثل هریسه شده (گوشت). مُهَرَّاء. (مهذب الاسماء) : گشته ز انگشت آفرازۀ دوزخ نیمه تن او کباب و نیمه مهرا. سوزنی. و رجوع به مهراء شود. - مهرا شدن، نیک پخته شدن گوشت. هریسه شدن: اصلاح او (گوشت گاو کوهی) آن است که بپزند چندانکه مهرا شود... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پاکیزه به آتش نرم می باید پخت تا مهرا شود و گوشت ازاستخوان جدا گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). انجیر خشک را بپزند تا مهرا شود و آب او میدهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
سخره و بیگار بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 278). به معنی بیگار باشد یعنی مردم را به زور و ستم و بی اجرت و مزدوری کار فرمودن. (برهان). کار بی مزد و اجرت که آن را بیگار و بیگاری گویند و بیغاری تبدیل آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). کار بی مزد که بیگار و سخره نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). شایگان. شاکار. شاه کار. بیگار. بیگاری. سخره. کار مفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون فراز آمد بدو آغاز مرگ دیدنش بیگار گرداند و مجرگ. رودکی (یادداشت ایضاً). مغی است برده سر از چنبر مجرگ بدر ز بیم تیغ مسلمان شده به روی و ریا. سوزنی (یادداشت ایضاً). و رجوع به مجرگ فرمودن شود
سخره و بیگار بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 278). به معنی بیگار باشد یعنی مردم را به زور و ستم و بی اجرت و مزدوری کار فرمودن. (برهان). کار بی مزد و اجرت که آن را بیگار و بیگاری گویند و بیغاری تبدیل آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). کار بی مزد که بیگار و سخره نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). شایگان. شاکار. شاه کار. بیگار. بیگاری. سخره. کار مفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون فراز آمد بدو آغاز مرگ دیدنش بیگار گرداند و مجرگ. رودکی (یادداشت ایضاً). مغی است برده سر از چنبر مجرگ بدر ز بیم تیغ مسلمان شده به روی و ریا. سوزنی (یادداشت ایضاً). و رجوع به مجرگ فرمودن شود
گلی است دوائی و آن را گل مختوم نامند و گل بیشه نیز گویند. طین مختوم. (از آنندراج) : قهرش از مهر بر حواس نهد نقش با مهر گل فرستد طین. انوری (از آنندراج)
گلی است دوائی و آن را گل مختوم نامند و گل بیشه نیز گویند. طین مختوم. (از آنندراج) : قهرش از مهر بر حواس نهد نقش با مهر گل فرستد طین. انوری (از آنندراج)
منسوب به مهر محبتی، نوعی ازچنگ: مهری یکی پیر نزار آوا بر آورده بزار چون تند اندر مرغزار جانی بهر جا ریخته. (خاقانی)، نامی است از نامهای زنان. منسوب به مهر، کیسه مهر برنهاده، قطعه ای گل خشکیده که ازخاک کربلا و نجف آرند و شیعه آنرا بهنگام نماز سجده گاه خود سازند، قطعه سنگ کلوخ چوب یا برگ که شیعه بهنگام نماز سجده گاه سازند
منسوب به مهر محبتی، نوعی ازچنگ: مهری یکی پیر نزار آوا بر آورده بزار چون تند اندر مرغزار جانی بهر جا ریخته. (خاقانی)، نامی است از نامهای زنان. منسوب به مهر، کیسه مهر برنهاده، قطعه ای گل خشکیده که ازخاک کربلا و نجف آرند و شیعه آنرا بهنگام نماز سجده گاه خود سازند، قطعه سنگ کلوخ چوب یا برگ که شیعه بهنگام نماز سجده گاه سازند