جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مهرب

مهرب

مهرب
چوبی است کشاورزان راکه بدان زمین را شیارند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

مهرب

مهرب
گریزگاه. ج، مَهارِب. (غیاث). مفرّ. محیص. محید. فرارگاه. مناص. محل فرار. جای گریز: روباه گفت مخلص و مهرب نزدیک و مهیا به چه ضرورت این محنت اختیار کرده ای. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 254). منتصر از پیش ایشان برخاست و به جانب مهستان رفت، چه در همه جهان مهربی نمی یافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 232). وصیت می کرد که چارۀ کار خود سازید و مهرب و ملجاء به دست آورید. (جهانگشای جوینی).
اندر آن دم جوحی آمد در بزد
جست قاضی مهربی تا درخزد.
مولوی.
، پناهگاه. پناه. ملجاء: جز حضرت ابوعلی ملجأی نشناخت و مهربی ندانست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 125). مهربی از حضرت آل بویه حصین تر و جبلی از این متین تر در روی زمین میسر نخواهد شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 137)
لغت نامه دهخدا

مهرو

مهرو
ماهرو، آنکه رویی زیبا چون ماه دارد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین سردار ساسانی
مهرو
فرهنگ نامهای ایرانی