ماه مهر، کنایه از پاییز، روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی، در آیین زردشتی جشن باستانی که پارسیان از روز ۱۶ تا ۲۱ مهرماه برپا می کردند، برای مثال مهرگان نو درآمد بس مبارک مهرگان / فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان (ازرقی - ۷۲)
ماه مهر، کنایه از پاییز، روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی، در آیین زردشتی جشن باستانی که پارسیان از روز ۱۶ تا ۲۱ مهرماه برپا می کردند، برای مِثال مهرگان نو درآمد بس مبارک مهرگان / فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان (ازرقی - ۷۲)
از طسوج سراچه است. (تاریخ قم ص 121). از طسوج لنجرود است. (تاریخ قم ص 113). صاحب تاریخ قم گوید: این دیه را از بهر آن مهربیان نام نهادند که بدین دیه و موضع قسمت آب بوده است و آبیان به زبان عجم جای قسمت کردن آب باشد و بدین آب و موضع مردی مهرنام موکل بوده است. پس این ده را مهربیان نام کردند. (تاریخ قم ص 63)
از طسوج سراچه است. (تاریخ قم ص 121). از طسوج لنجرود است. (تاریخ قم ص 113). صاحب تاریخ قم گوید: این دیه را از بهر آن مهربیان نام نهادند که بدین دیه و موضع قسمت آب بوده است و آبیان به زبان عجم جای قسمت کردن آب باشد و بدین آب و موضع مردی مهرنام موکل بوده است. پس این ده را مهربیان نام کردند. (تاریخ قم ص 63)
دهی است از دهستان فتح آباد بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 2 هزارگزی شمال باختری بافت با 151 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان فتح آباد بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 2 هزارگزی شمال باختری بافت با 151 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ماهی روبان. شهری است بر کنار دریا چنانکه موج دریا بر کنار شهر می زند و هوای آن گرم و عفن و ناخوشی بتر از آن ریشهر است، اما مشرعۀ دریا است، هرکه از پارس به راه خوزستان به دریا رود و آن که از بصره و خوزستان به دریا رود همگان را راه آنجا باشد و کشتیهایی که از دریا برآید بر این اعمال رود به مهروبان بیرون آید. و دخل آن بیشتر از کشتیها باشد وجز خرما هیچ میوه نباشد و گوسفندان آنجا بیشتر بز باشد و بزغاله پرورند و همچنانکه به بصره و می گویند بزغاله تا هشتاد رطل و صد رطل برسد بیشتر نیز، و برز و کتان بسیار باشد چنانکه به همه جای ببرند و جامع ومنبر است و آن جایگاه مردم زبون باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 150). در کتاب جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی آمده است: به فاصله کمی از رود خانه شیرین یعنی رود خانه زهره که به تازگی به رود خانه طاب موسوم است بندر مهروبان در مرز غربی فارس واقع است. این لنگرگاه اولین بندری بوده که کشتیها وقتی از بصره و مصب دجله به عزم هند بیرون می آمدند به آن میرسیدند و این بندر در قرن چهارم هجری شهری معمور بود و مسجدی خوب و بازارهایی آباد داشت. و بنا بر آنچه در سفرنامۀ ناصرخسرو آمده است یعقوب لیث این شهر را گرفته و شاید خود نیز به این شهر آمده و ناصرخسرو نام او را بر منبر مسجد آدینۀ این شهر نوشته دیده است: شهری بزرگ است بر لب دریا نهاده بر جانب شرقی و بازاری بزرگ دارد و جامعی نیکو، اما آب ایشان از باران بود و غیر از آب باران چاه و کاریزی نبود که آب شیرین دهد. ایشان را حوضها و آبگیرها باشد که هرگز تنگی آب نبود، و در آنجا سه کاروانسرای بزرگ ساخته اند هر یک از آن چون حصاری است محکم و عالی. و در مسجد آدینۀ آنجا بر منبر نام یعقوب لیث دیدم نوشته. پرسیدم ازیکی که حال چگونه بوده است گفت که یعقوب لیث تا این شهر گرفته بود ولیکن دیگر هیچ امیر خراسان را آن قوت نبوده است. و در این تاریخ که من آنجا رسیدم این شهر به دست پسران باکالیجار بود که ملک پارس بود. و خواربار یعنی مأکول این شهر از شهرها و ولایتها برند که آنجا بجز ماهی چیزی نباشد. و این شهر باجگاهی است و کشتی بندان و چون از آنجا به جانب جنوب برکنار دریا بروند ناحیت توّه و کازرون باشد. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 120). و نیز رجوع به آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیج فارس احمد اقتداری شود
ماهی روبان. شهری است بر کنار دریا چنانکه موج دریا بر کنار شهر می زند و هوای آن گرم و عفن و ناخوشی بتر از آن ریشهر است، اما مشرعۀ دریا است، هرکه از پارس به راه خوزستان به دریا رود و آن که از بصره و خوزستان به دریا رود همگان را راه آنجا باشد و کشتیهایی که از دریا برآید بر این اعمال رود به مهروبان بیرون آید. و دخل آن بیشتر از کشتیها باشد وجز خرما هیچ میوه نباشد و گوسفندان آنجا بیشتر بز باشد و بزغاله پرورند و همچنانکه به بصره و می گویند بزغاله تا هشتاد رطل و صد رطل برسد بیشتر نیز، و برز و کتان بسیار باشد چنانکه به همه جای ببرند و جامع ومنبر است و آن جایگاه مردم زبون باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 150). در کتاب جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی آمده است: به فاصله کمی از رود خانه شیرین یعنی رود خانه زهره که به تازگی به رود خانه طاب موسوم است بندر مهروبان در مرز غربی فارس واقع است. این لنگرگاه اولین بندری بوده که کشتیها وقتی از بصره و مصب دجله به عزم هند بیرون می آمدند به آن میرسیدند و این بندر در قرن چهارم هجری شهری معمور بود و مسجدی خوب و بازارهایی آباد داشت. و بنا بر آنچه در سفرنامۀ ناصرخسرو آمده است یعقوب لیث این شهر را گرفته و شاید خود نیز به این شهر آمده و ناصرخسرو نام او را بر منبر مسجد آدینۀ این شهر نوشته دیده است: شهری بزرگ است بر لب دریا نهاده بر جانب شرقی و بازاری بزرگ دارد و جامعی نیکو، اما آب ایشان از باران بود و غیر از آب باران چاه و کاریزی نبود که آب شیرین دهد. ایشان را حوضها و آبگیرها باشد که هرگز تنگی آب نبود، و در آنجا سه کاروانسرای بزرگ ساخته اند هر یک از آن چون حصاری است محکم و عالی. و در مسجد آدینۀ آنجا بر منبر نام یعقوب لیث دیدم نوشته. پرسیدم ازیکی که حال چگونه بوده است گفت که یعقوب لیث تا این شهر گرفته بود ولیکن دیگر هیچ امیر خراسان را آن قوت نبوده است. و در این تاریخ که من آنجا رسیدم این شهر به دست پسران باکالیجار بود که ملک پارس بود. و خواربار یعنی مأکول این شهر از شهرها و ولایتها برند که آنجا بجز ماهی چیزی نباشد. و این شهر باجگاهی است و کشتی بندان و چون از آنجا به جانب جنوب برکنار دریا بروند ناحیت توّه و کازرون باشد. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 120). و نیز رجوع به آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیج فارس احمد اقتداری شود
دهی است از دهستان لاشار بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع در55000 گزی جنوب بمپور کنار شوسۀ بمپور به چاه بهار. کوهستانی و گرم سیر مالاریایی است. سکنۀ آن 65 تن است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و ذرت و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن شوسه است. ساکنان از طایفۀ میرلاشاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان لاشار بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع در55000 گزی جنوب بمپور کنار شوسۀ بمپور به چاه بهار. کوهستانی و گرم سیر مالاریایی است. سکنۀ آن 65 تن است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و ذرت و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن شوسه است. ساکنان از طایفۀ میرلاشاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
که دهان شیرین دارد. شیرین دهان. شیرین لب. شکرلب. (از یادداشت مؤلف) : شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان. سعدی. ساقیی شکّردهان و مطربی شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام. حافظ. ، شکرحرف. (آنندراج). شیرین سخن. شیرین گفتار. شکرسخن. (یادداشت مؤلف) : با دعای شب خیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی. حافظ. و رجوع به شکردهن و شکردهنی شود
که دهان شیرین دارد. شیرین دهان. شیرین لب. شکرلب. (از یادداشت مؤلف) : شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان. سعدی. ساقیی شکّردهان و مطربی شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام. حافظ. ، شکرحرف. (آنندراج). شیرین سخن. شیرین گفتار. شکرسخن. (یادداشت مؤلف) : با دعای شب خیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی. حافظ. و رجوع به شکردهن و شکردهنی شود