که دهان شیرین دارد. شیرین دهان. شیرین لب. شکرلب. (از یادداشت مؤلف) : شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان. سعدی. ساقیی شکّردهان و مطربی شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام. حافظ. ، شکرحرف. (آنندراج). شیرین سخن. شیرین گفتار. شکرسخن. (یادداشت مؤلف) : با دعای شب خیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی. حافظ. و رجوع به شکردهن و شکردهنی شود