جدول جو
جدول جو

معنی منیم - جستجوی لغت در جدول جو

منیم
(مُ)
آنکه آرام می کند و تسکین می دهد و می خواباند. (ناظم الاطباء). خواباننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مریم
تصویر مریم
(دخترانه)
نام مادر عیسی (ع)، گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منیر
تصویر منیر
(دخترانه)
آنچه از خود نور داشته باشد، درخشان، تابان، روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مریم
تصویر مریم
گل مریم، نوعی گل سفید و خوش بو با بوتۀ پیازدار که پیازش را می کارند،
نوزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۸ آیه، کهیعص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منام
تصویر منام
خواب، خوابگاه، آنچه انسان در خواب ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منیت
تصویر منیت
اجل، مرگ، املای دیگر واژۀ منیّة
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منیر
تصویر منیر
نور دهنده، درخشنده، درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منیع
تصویر منیع
استوار و بلند، بلندمرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجم
تصویر منجم
کسی که علم نجوم می داند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منیب
تصویر منیب
بازگشت کننده به سوی خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منعم
تصویر منعم
مورد احسان و نیکی قرار گرفته، نعمت داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنیم
تصویر رنیم
فلزی نقره ای، سنگین، کمیاب و شبیه پلاتین که در مقابل حرارت مقاوم است و در ساخت لامپ ها و ترموکوپل ها و نیز به عنوان کاتالیزور به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منظم
تصویر منظم
با نظم و ترتیب، آراسته و مرتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیم
تصویر مخیم
جایی که در آن خیمه برپا کرده باشند، خیمه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منیف
تصویر منیف
مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ، والا، بلندمرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنیم
تصویر غنیم
آنچه در جنگ به قهر و غلبه از دشمن بگیرند، غنیمت، دشمن، برای مثال خویشتن دارد او دو هفته نگاه / هم بر آن سان که از غنیم غنیم (ابوحنیفۀ اسکافی - شاعران بی دیوان - ۵۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقیم
تصویر مقیم
کسی که در جایی اقامت دارد، برپا دارنده، ثابت، پابرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجم
تصویر منجم
معدن، مرکز چیزی، در علم زمین شناسی جا و مرکز فلزات و سنگ ها که در زیر یا روی زمین به طور طبیعی انباشته شده، کان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منضم
تصویر منضم
ضمیمه شده، همراه شده، پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
نمنم. (منتهی الارب). رجوع به نمنم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنیم
تصویر سنیم
بلند پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیم
تصویر انیم
آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیم
تصویر زنیم
با پشتکار ناکس فرومایه، موله زاری (حرامزاده) روسپیزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنیم
تصویر رنیم
کشش آواز، آواز سرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنیم
تصویر غنیم
پروه گیرنده، پروه بی رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تاژ گاه چادر گاه، لشکرگاه جایی که در آن خیمه زنند خیمه گاه: و محلی که مجال انداختن عراده و منجنیق بود مخیم نزول همایون ساخت، اردوگاه معسکر
فرهنگ لغت هوشیار
گلی است که برگ و گونه و پیاز آن چون نرگس است و بوی بسیار خوشی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقیم
تصویر مقیم
آنکه در جایی آرام کند، و آنرا وطن قرار دهد، ساکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندم
تصویر مندم
پشیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجم
تصویر منجم
اخترشناس، اخترمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منظم
تصویر منظم
بسامان، سازمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منید
تصویر منید
توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بنیم
تصویر بنیم
سقط جنین
فرهنگ واژه فارسی سره