ماه و آفتاب گرفته شده. (آنندراج). آفتاب و یا ماه گرفته شده. (ناظم الاطباء). گرفته. پوشیده. محجوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : سخاوت تو و رای بلند و طالع و طبع نه منقطع نه مخالف، نه منکسف نه غوی. منوچهری. آفتابش گردد از گرز گرانت منکسف اخترانش یابد از شمشیرشیرت احتراق. منوچهری
ماه و آفتاب گرفته شده. (آنندراج). آفتاب و یا ماه گرفته شده. (ناظم الاطباء). گرفته. پوشیده. محجوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : سخاوت تو و رای بلند و طالع و طبع نه منقطع نه مخالف، نه منکسف نه غوی. منوچهری. آفتابش گردد از گرز گرانت منکسف اخترانش یابد از شمشیرشیرت احتراق. منوچهری
شکسته، مقابل درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، ویژگی آنکه بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات ترک از ملحقات دستگاه ماهور، شرمگین، خجل
شکسته، مقابلِ درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، ویژگی آنکه بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات تُرک از ملحقات دستگاه ماهور، شرمگین، خجل
سکو که بدان گندم و جز آن بر باد دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سکو و اوشین که بدان گندم و جز آن بر باد دهند. (ناظم الاطباء) ، در اساس گوید غربال بزرگ. (از اقرب الموارد)
سکو که بدان گندم و جز آن بر باد دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سکو و اوشین که بدان گندم و جز آن بر باد دهند. (ناظم الاطباء) ، در اساس گوید غربال بزرگ. (از اقرب الموارد)
ماه گرفته. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا) : ماه نو منخسف در گلوی فاخته است طوطیکان با حدیث قمریکان با انین. منوچهری. من شدم عاشق بر آن خورشیدروی کابروان دارد هلال منخسف. خاقانی. مه قدم و فلک ردا وز تف آفتاب و ره چهره چو ماه منخسف یافته رنگ اسمری. خاقانی. هلال منخسف ار ممکن است آن خط تست که کرد ناگه با جرم آفتاب قران. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 302). - منخسف شدن ماه، گرفتن ماه. (ناظم الاطباء) : گفتم که منخسف شده طرف مهت ز جعد گفتا خسوف نیست، مه از غالیه نقاب. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 10). میان شما خاک چون حایل آمد قمر منخسف شدتو جاوید مانی. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 417). - منخسف گردیدن ماه، منخسف شدن ماه: در جهان جز روی و ابروی تو هرگز کس ندید غرۀ ماهی که در وی منخسف گردد هلال. ابن یمین. رجوع به ترکیب قبل شود
ماه گرفته. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا) : ماه نو منخسف در گلوی فاخته است طوطیکان با حدیث قمریکان با انین. منوچهری. من شدم عاشق بر آن خورشیدروی کابروان دارد هلال منخسف. خاقانی. مه قدم و فلک ردا وز تف آفتاب و ره چهره چو ماه منخسف یافته رنگ اسمری. خاقانی. هلال منخسف ار ممکن است آن خط تست که کرد ناگه با جرم آفتاب قران. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 302). - منخسف شدن ماه، گرفتن ماه. (ناظم الاطباء) : گفتم که منخسف شده طرف مهت ز جعد گفتا خسوف نیست، مه از غالیه نقاب. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 10). میان شما خاک چون حایل آمد قمر منخسف شدتو جاوید مانی. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 417). - منخسف گردیدن ماه، منخسف شدن ماه: در جهان جز روی و ابروی تو هرگز کس ندید غرۀ ماهی که در وی منخسف گردد هلال. ابن یمین. رجوع به ترکیب قبل شود
آنکه از بن برمی کند بنا را و آن را زیر و زبر می نماید. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، آنکه آهسته سخن می گوید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتساف شود
آنکه از بن برمی کند بنا را و آن را زیر و زبر می نماید. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، آنکه آهسته سخن می گوید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتساف شود
واشونده و گشاده. (غیاث) (آنندراج). آشکارشده. فاش شده. کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده. (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده. ظاهرشده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنامه ص 85). - منکشف شدن، باز شدن. گشاده گشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، برهنه شونده. (آنندراج) (غیاث). برهنه شده. روپوش برداشته شده. (ناظم الاطباء). برهنه. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، شرح داده شده و بیان کرده شده. (ناظم الاطباء)
واشونده و گشاده. (غیاث) (آنندراج). آشکارشده. فاش شده. کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده. (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده. ظاهرشده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنامه ص 85). - منکشف شدن، باز شدن. گشاده گشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، برهنه شونده. (آنندراج) (غیاث). برهنه شده. روپوش برداشته شده. (ناظم الاطباء). برهنه. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، شرح داده شده و بیان کرده شده. (ناظم الاطباء)
شکننده. (غیاث). شکسته شونده. (آنندراج). شکسته و قابل شکستن و شکننده و سست و ناتوان. (ناظم الاطباء). - خط منکسر، خط شکسته، در مقابل خط مستقیم. - ، خط شکسته واضع آن شفیعا، و درویش پیروی او کند. (روضات ذیل ترجمه ظالم ابواسود دوئلی) (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به خط شود. - منکسردل، شکسته دل. ج، منکسردلان. (ناظم الاطباء). - منکسرمزاج، علیل و ناتندرست. (ناظم الاطباء). ، شکست خورده و گریزان و فرارکرده، فروهشته گوش. (ناظم الاطباء) ، مالی که به واسطۀ غیبت صاحب مال یا مرگ او، یا پیش آمدهای دیگر وصول نخواهد شد. (مفاتیح العلوم خوارزمی ترجمه خدیو جم ص 63) : اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل و انزال و اقسام معاملات وطن بازگشتند و دست اززراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
شکننده. (غیاث). شکسته شونده. (آنندراج). شکسته و قابل شکستن و شکننده و سست و ناتوان. (ناظم الاطباء). - خط منکسر، خط شکسته، در مقابل خط مستقیم. - ، خط شکسته واضع آن شفیعا، و درویش پیروی او کند. (روضات ذیل ترجمه ظالم ابواسود دوئلی) (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به خط شود. - منکسردل، شکسته دل. ج، منکسردلان. (ناظم الاطباء). - منکسرمزاج، علیل و ناتندرست. (ناظم الاطباء). ، شکست خورده و گریزان و فرارکرده، فروهشته گوش. (ناظم الاطباء) ، مالی که به واسطۀ غیبت صاحب مال یا مرگ او، یا پیش آمدهای دیگر وصول نخواهد شد. (مفاتیح العلوم خوارزمی ترجمه خدیو جم ص 63) : اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل و انزال و اقسام معاملات وطن بازگشتند و دست اززراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)