پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامه، پله، فیلچه، پیله کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوه، کرم پیله، کناغ، کرم بادامه
پیلِۀ کِرمِ اَبریشَم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامِه، پِلِه، فیلچِه، پیلِه کِرمِ اَبریشَم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوِه، کِرمِ پیلِه، کَناغ، کِرمِ بادامِه
لقب ارمائیل وزیر ضحاک. این لقب را فریدون به وی داد. (از التفهیم ص 258) : و ارمائیل گفت توانائی من آن بود که از دو کشته یکی را برهانیدمی...پس افریدون او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند و مسمغان نام کرد، یعنی مه مغان. (از التفهیم ص 258)
لقب ارمائیل وزیر ضحاک. این لقب را فریدون به وی داد. (از التفهیم ص 258) : و ارمائیل گفت توانائی من آن بود که از دو کشته یکی را برهانیدمی...پس افریدون او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند و مسمغان نام کرد، یعنی مه مغان. (از التفهیم ص 258)
ناحیه و قریه ای است واقع در وادیی به کوه الوند همدان و جایی خرم و دلگشا است. (از معجم البلدان). ناحیه و قریه ای است به نزدیک الوند دامن کوه همدان به نزهت و صفا ضرب المثل عالم، شیخ عین القضات نیز آن را توصیف کرده. (انجمن آرا) (آنندراج)
ناحیه و قریه ای است واقع در وادیی به کوه الوند همدان و جایی خرم و دلگشا است. (از معجم البلدان). ناحیه و قریه ای است به نزدیک الوند دامن کوه همدان به نزهت و صفا ضرب المثل عالم، شیخ عین القضات نیز آن را توصیف کرده. (انجمن آرا) (آنندراج)
جمع دروغ است. ولی در بیت زیر از مولوی به معنی دروغگویان و کاذبان آمده است. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). ناراستان. مظاهر کذب: بر دروغان جمع می آید دروغ الخبیثات للخبیثین زد فروغ. مولوی
جمع دروغ است. ولی در بیت زیر از مولوی به معنی دروغگویان و کاذبان آمده است. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). ناراستان. مظاهر کذب: بر دروغان جمع می آید دروغ الخبیثات للخبیثین زد فروغ. مولوی
آتش و صحیح آن مرغزن است. (از رشیدی). رجوع به مرزغن و مرغزن شود، آتشدان. منقل آتش. (برهان قاطع). رجوع به مرغزن و مرزغن شود، دوزخ. (برهان قاطع). رجوع به مرزغن شود، گورستان. قبرستان. (برهان قاطع). رجوع به مرغزن و مرزغن شود
آتش و صحیح آن مرغزن است. (از رشیدی). رجوع به مرزغن و مرغزن شود، آتشدان. منقل آتش. (برهان قاطع). رجوع به مرغزن و مرزغن شود، دوزخ. (برهان قاطع). رجوع به مرزغن شود، گورستان. قبرستان. (برهان قاطع). رجوع به مرغزن و مرزغن شود
نام شهر و ولایت مغان، (ناظم الاطباء)، نام شهری است در آذربایجان، گویند دشتی و صحرایی دارد در نهایت صفا و نزهت و خرمی، موقان، (از برهان) : چون فصل زمستان بود به موغان رفتند، (تاریخ جهانگشای جوینی)، و رجوع به مغان و نیز فهرست تاریخ مغول و حبیب السیر و جامعالتواریخ رشیدی و نزههالقلوب شود دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن، واقع در 15 هزارگزی جنوب داران با 389 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
نام شهر و ولایت مغان، (ناظم الاطباء)، نام شهری است در آذربایجان، گویند دشتی و صحرایی دارد در نهایت صفا و نزهت و خرمی، موقان، (از برهان) : چون فصل زمستان بود به موغان رفتند، (تاریخ جهانگشای جوینی)، و رجوع به مغان و نیز فهرست تاریخ مغول و حبیب السیر و جامعالتواریخ رشیدی و نزههالقلوب شود دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن، واقع در 15 هزارگزی جنوب داران با 389 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
نام حاکم فارس است که از جانب کیخسرو حکومت و پادشاهی فارس میکرد. (برهان). نام حاکم پارس است که مبارز لشکر کیخسرو بود. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). نام یکی از پهلوانان ایران در عصر کیخسرو. (از فهرست ولف). نام حاکم فارس بوده که از جانب کیخسرو در آنجا حکومت مینموده و منوشان قبل از حکومت فارس سالاربار کیخسرو میبود وقتی که بهمن از بهشت گنگ پیغام افراسیاب را به کیخسرو میاورد منوشان او را پیش کیخسرو برد. (انجمن آرا) (آنندراج) : وزآن پس بیامد منوشان گرد خرد یافته جهن را پیش برد. فردوسی. ببودند بر دست رستم به پای زرسب و منوشان فرخنده رای. فردوسی. به یک دست مرطوس را کرد جای منوشان و خوزان فرخنده رای که بر کشور پارس بودند شاه منوشان و خوزان زرین کلاه. فردوسی
نام حاکم فارس است که از جانب کیخسرو حکومت و پادشاهی فارس میکرد. (برهان). نام حاکم پارس است که مبارز لشکر کیخسرو بود. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). نام یکی از پهلوانان ایران در عصر کیخسرو. (از فهرست ولف). نام حاکم فارس بوده که از جانب کیخسرو در آنجا حکومت مینموده و منوشان قبل از حکومت فارس سالاربار کیخسرو میبود وقتی که بهمن از بهشت گنگ پیغام افراسیاب را به کیخسرو میاورد منوشان او را پیش کیخسرو برد. (انجمن آرا) (آنندراج) : وزآن پس بیامد منوشان گرد خرد یافته جهن را پیش برد. فردوسی. ببودند بر دست رستم به پای زرسب و منوشان فرخنده رای. فردوسی. به یک دست مرطوس را کرد جای منوشان و خوزان فرخنده رای که بر کشور پارس بودند شاه منوشان و خوزان زرین کلاه. فردوسی
گورستان قبرستان. توضیح استاد هنینگ نویسد: در فارسی ما دو کلمه داریم مرغزن و مرزغن (گور قبرستان)، کلمه دوم در یک بیت عنصری شاعر مقدم عهد محمود غزنوی با زغن قافیه آمده: هرکه را راهبر زغن باشد منزل او به مرزغن باشد، (اسدی) و آن بشکل دیگر یعنی مرغزن دایما با کلمه مرغزار نوعی صنعت بدیعی (جناس) را ایجاد میکند. امامی هروی شاعر قرن 7 هجری گوید: آن جهانداری که گشت اندر نبرد مرغزار از خم تیغش مرغزن. (امامی) شمس فخری (قرن 8 هجری) این بیت را که چندان ابتکاری نیست گفته: شاهی که برمخالف در گاه خویشتن از کینه مرغزار کند همچو مرغزن. (طبع زالمان) مرغزن (فرهنگ رشیدی) بهتر از مرزغن (فرهنک جهانگیری) است وسنائی (قرن 6 هجری) در بیتی - که شاید بار اول است که مرغزن با مرغزار آورده شده - گوید: هیچ نیندیشی که آخر (که تا خود ن. ل 0) چون بود انجام کار مرغزار آید جزای فعل تو یا مرغزن ک. مراد آنست که فکر نمیکنی که پایان کار تو چیست و در نتیجه اعمال خود بمرغزار (بهشت) خواهی رفت یا بگورستان (دوزخ) ک (رشیدی این بیت سنائی را برای معنی دوزخ شاهد آورده. من تصور میکنم که فرهنگ نویسی زرنگ از همین بیت استنباط کرده است که مرغزن معنی آتش داشته است و بدیهی است که مراد او ازین کلمه آتش دوزخ بوده است. جانشینان وی آتش او را تعبیرکردند و جسورانه مرغزن را بمعانی ذیل گرفتند: 1) گورستان. این سلسله معانی هم بی اساس است و هم از تلفظ غلط مرغزن در فرهنگها قطار شده است. لغت نویسان قدیمتر لفظ مرزغن و مرغزن را بمعنی گورستان میدانستند... . استاد هنینگ این بحث را ادامه میدهد و با استدلالات زبان شناسی فهرست ذیل را مرتب میکند: درباره نوع قبر (گور) مفهوم از کلمه مورد بحث استاد هنینگ پس از بحثی بهترین نمونه آنرا آرامگاه کوروش در پازارگاد (پارسه گرد) معرفی میکند
گورستان قبرستان. توضیح استاد هنینگ نویسد: در فارسی ما دو کلمه داریم مرغزن و مرزغن (گور قبرستان)، کلمه دوم در یک بیت عنصری شاعر مقدم عهد محمود غزنوی با زغن قافیه آمده: هرکه را راهبر زغن باشد منزل او به مرزغن باشد، (اسدی) و آن بشکل دیگر یعنی مرغزن دایما با کلمه مرغزار نوعی صنعت بدیعی (جناس) را ایجاد میکند. امامی هروی شاعر قرن 7 هجری گوید: آن جهانداری که گشت اندر نبرد مرغزار از خم تیغش مرغزن. (امامی) شمس فخری (قرن 8 هجری) این بیت را که چندان ابتکاری نیست گفته: شاهی که برمخالف در گاه خویشتن از کینه مرغزار کند همچو مرغزن. (طبع زالمان) مرغزن (فرهنگ رشیدی) بهتر از مرزغن (فرهنک جهانگیری) است وسنائی (قرن 6 هجری) در بیتی - که شاید بار اول است که مرغزن با مرغزار آورده شده - گوید: هیچ نیندیشی که آخر (که تا خود ن. ل 0) چون بود انجام کار مرغزار آید جزای فعل تو یا مرغزن ک. مراد آنست که فکر نمیکنی که پایان کار تو چیست و در نتیجه اعمال خود بمرغزار (بهشت) خواهی رفت یا بگورستان (دوزخ) ک (رشیدی این بیت سنائی را برای معنی دوزخ شاهد آورده. من تصور میکنم که فرهنگ نویسی زرنگ از همین بیت استنباط کرده است که مرغزن معنی آتش داشته است و بدیهی است که مراد او ازین کلمه آتش دوزخ بوده است. جانشینان وی آتش او را تعبیرکردند و جسورانه مرغزن را بمعانی ذیل گرفتند: 1) گورستان. این سلسله معانی هم بی اساس است و هم از تلفظ غلط مرغزن در فرهنگها قطار شده است. لغت نویسان قدیمتر لفظ مرزغن و مرغزن را بمعنی گورستان میدانستند... . استاد هنینگ این بحث را ادامه میدهد و با استدلالات زبان شناسی فهرست ذیل را مرتب میکند: درباره نوع قبر (گور) مفهوم از کلمه مورد بحث استاد هنینگ پس از بحثی بهترین نمونه آنرا آرامگاه کوروش در پازارگاد (پارسه گرد) معرفی میکند
مغازله کردن با زنان، معارضه کردن با کسی، خوش زبانی کردن با کسی و مسرور کردن او را: (بعد مراعات فراوان و مناغات بی پایان فرمود) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. 1317 ص ح)
مغازله کردن با زنان، معارضه کردن با کسی، خوش زبانی کردن با کسی و مسرور کردن او را: (بعد مراعات فراوان و مناغات بی پایان فرمود) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. 1317 ص ح)