جدول جو
جدول جو

معنی منهوب - جستجوی لغت در جدول جو

منهوب
غارت شده، چپاول شده، تاراج شده
تصویری از منهوب
تصویر منهوب
فرهنگ فارسی عمید
منهوب
چپاول و تاراج شده
تصویری از منهوب
تصویر منهوب
فرهنگ لغت هوشیار
منهوب
((مَ))
غارت شده، چپاول شده
تصویری از منهوب
تصویر منهوب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منهوبه
تصویر منهوبه
غارت شده چپاول شده: (اموال منهوبه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندوب
تصویر مندوب
انتخاب شده، خوانده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسوب
تصویر منسوب
دارای نسبت، نسبت داده شده، قوم و خویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منصوب
تصویر منصوب
برقرار شده، به شغل و مقامی گماشته شده، برپاشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منکوب
تصویر منکوب
مصیبت دیده، دچار نکبت شده، رنج دیده، سختی کشیده
فرهنگ فارسی عمید
نماینده کسی که وی را برای انجام دادن مهمی برگزینند و بجایی فرستند برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجوب
تصویر منجوب
ابر باز
فرهنگ لغت هوشیار
سختی رسیده رنج دیده، ویران تباه، شکست یافته رنج رسیده دچار نکبت شده: (و امروز که زمانه داده خود باز ستد و چرخ در بخشیده خود رجوع روا داشت در زمره منکوبان آمده ام و از این نوع بجربت بیافته) (کلیله. مصحح مینوی 252)، مغلوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقوب
تصویر منقوب
سوارخ شده
فرهنگ لغت هوشیار
دست نشان دست نشانده گماشته بر گماشته، برپا برپا شده نصب کرده شده بر پا کرده، بشغلی گماشته، کلمه ای که حرف آخرش بر اثر عاملی دارای فتحه (زیر) یا تنوین مفتوح باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسوب
تصویر منسوب
وابسته، خویشاوند، مهر چامه نسبت داده شده، مربوط پیوسته: (امیر ارتق ماردین... و هرچه... بان مضاف و منسوب... تصرف نمود) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 28)، خویشاوند خویش، جمع منسوبین، شعری که شامل عشقبازی با زنان است، نوعی از خطوط اسمی (سلوک مقریزی 718)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهوم
تصویر منهوم
آرزو، گرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهوک
تصویر منهوک
بیمار گران، لاغر نزار، تنمتکیده زبانزدی در دانش سرواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهوس
تصویر منهوس
کم گوشت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهوت
تصویر منهوت
مانیوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوب
تصویر موهوب
بخشیده شده، عطا شده، خدا داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوب
تصویر موهوب
((مَ یا مُ))
چیز بخشیده شده، هبه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منکوب
تصویر منکوب
((مَ))
رنج دیده، سختی کشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منصوب
تصویر منصوب
((مَ))
برقرار شده، به شغل و مقامی گماشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منسوب
تصویر منسوب
((مَ))
نسبت داده شده، دارای نسبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مندوب
تصویر مندوب
((مَ))
خوانده شده، انتخاب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منهب
تصویر منهب
اسپ تیز تک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوب
تصویر منوب
جانشین پیره نوپان کسی که در کاری نایب و جانشین دیگری شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوب
تصویر منوب
((مَ))
کسی که در کاری نایب و جانشین دیگری شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منوب
تصویر منوب
کسی که دیگری در امری نیابت و جانشینی او را عهده دار شده، منوب عنه
فرهنگ فارسی عمید