معنی منهوب - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با منهوب
منهوب
- منهوب
- خواستۀ شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). مطلوب معجل. (از اقرب الموارد) ، تاراج شده و به غارت برده شده. (ناظم الاطباء). مال غارتی. غارت شده. تاراج شده. بغارتیده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مندوب
- مندوب
- نماینده کسی که وی را برای انجام دادن مهمی برگزینند و بجایی فرستند برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار