جدول جو
جدول جو

معنی منصوب

منصوب((مَ))
برقرار شده، به شغل و مقامی گماشته شده
تصویری از منصوب
تصویر منصوب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منصوب

منصوب

منصوب
دست نشان دست نشانده گماشته بر گماشته، برپا برپا شده نصب کرده شده بر پا کرده، بشغلی گماشته، کلمه ای که حرف آخرش بر اثر عاملی دارای فتحه (زیر) یا تنوین مفتوح باشد
فرهنگ لغت هوشیار