- منفرج
- رخنه دار شکافدار رخنه دارنده دارای فرجه، دور جدا
معنی منفرج - جستجوی لغت در جدول جو
- منفرج ((مُ فَ رِ))
- رخنه دارنده، دور، جدا
- منفرج
- گشوده، باز، گشاده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منفرج مثلاً زاویۀ منفرجه
منفرجه در فارسی مونث منفرج و باز مونث منفرج
یگانه، تکین، تکتا
نوشته شده
درج شده، نوشته شده
گردش کننده، شادی کننده
تنها، یکه، یگانه، بی همتا
تفرجگاه، جایی مانند باغ و مرغزار که شادی و نشاط بیاورد، جای تفرج، گردشگاه
دلگشای دلباز دلگشوده آسوده دل، خوشی جوی محل تفرج مکانی که موجب گشادگی خاطر گردد محل سیر: ... زمین چون دیبای مشجر و هوا چون حله زیبای مطیر برنگ و بوی راجت دلها بر آمده چنین موضعی متنزه و متفرج او بود. گشایش یابنده (از تنگی و دشواری)، گشایش خاطر یابنده، خوشی جوینده
آموده گنجیده درج شونده داخل شده گنجیده
تک تنها یگانه، بی مانند تنها یگانه، بی مانند بی نظیر، (شطرنج) حالت پیاده ایست که از پیاده های دیگر دور شده و دفاع از آن مقدور نیست مقابل پیوسته
جای روان شدن آب آبرو، ریگراه راه ریگناک جوانمرد، آب روان، آسیب رسنده، ترکنده: در فارسی کفته شکافته گشوده شده، آب روان، زخمی که چرک از آن جاری شود، ترکنده
محل تفرج، مکانی که موجب گشادگی خاطر گردد، محل سیر
شکافته، گشوده شده
آنکه اندوه را از دل دور کند
اندوه زدای آنکه یاآنچه که اندوه را از دل دور کند: (و سخن گفتم اندرو با حکماء دینی... و با حکماء فلسفی و فضلا منطقی ببرهانهای عقلی و مقدمات منتج و مفرج) (جامع الحکمتین. 18)
رماننده، یاری دهنده، دستور دهنده
گوشه باز
زاویه ای که بیشتر از نود درجه باشد، بزرگ تر از زاویۀ قائمه، گوشۀ باز
زاویه ای که بیشتر از 90 درجه باشد