- منغص
- مکدر، تیره، ناگوار
معنی منغص - جستجوی لغت در جدول جو
- منغص
- تیره گشته، ناخوش تیره گردانیده مکدر، نا خوش گردانیده (عیش و غیره)، تیره گرداننده، نا خوش کننده: (اگر فرقت خانه و وطن منغص این حال نبودی جمعیتی تمام دار می) (نفثه المصدور. چا. یز. 117)
- منغص ((مُ نَ غَّ))
- تیره، ناگوار
- منغص ((مُ نَ غِّ))
- تیره گرداننده، ناخوش کننده
- منغص
- تیره کننده، کسی یا چیزی که زندگانی را بر کسی تیره و ناگوار کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیر زیستی تیره گشتن زندگی تیره شدن مکدر گشتن، تیره شدن زندگی مکدر گشتن عیش، تیرگی، جمع تنغصات
قدح، قدح شراب، ساغر، برای مثال ساقی مجلس شاه است که با منغر زر / ایستاده ست شب و روز برابر نرگس (سلمان ساوجی - ۱۲۴)
پناهجای، گریز گاه، جنبیدن، باز پس شدن، درنگ کردن، گریز گریختن، گریز: (شک نیست که طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه. 1317 ص 173)
اندوهگین
نوعی پول ریزه کوچک. قدح بزرگی که در آن شراب خورند: (بزم شوق تو چو در دل گسترد فرش نشاط چشم من هم ساقی خوناب و هم منغر شود) (عمید لوبکی. رشیدی)
فرار، گریز
درد شکم، پیچش روده
درد اندرونه درد شکم درد روده های باریک درد شکم و روده ها
تیره کردن، مکدر ساختن، ناخوش ساختن، ناپسند کردن: (... و منجم همچنان از کارهای کردنی منع کند و از مهمات باز دارد و بر ما منغص کند) (سیاست نامه. چا. اقبال 111)
تیره شدن مکدر شدن، ناخوش گردیدن ناپسند ساختن