جدول جو
جدول جو

معنی منش - جستجوی لغت در جدول جو

منش
شخصیت، عادت، طبع، خصلت
تصویری از منش
تصویر منش
فرهنگ واژه فارسی سره
منش
خو، سرشت، طبیعت، همت
تصویری از منش
تصویر منش
فرهنگ فارسی عمید
منش
اندیشه کردن تفکر
تصویری از منش
تصویر منش
فرهنگ لغت هوشیار
منش
((مَ نِ))
خوی، سرشت
تصویری از منش
تصویر منش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منشق
تصویر منشق
شکافته شده، ترکیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشن
تصویر منشن
منش، خو، سرشت، طبیعت، همت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشد
تصویر منشد
آنکه شعر دیگری را می خواند، شعرخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشا
تصویر منشا
جای پیدا شدن، محل پیدایش، محل نمو و پرورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشی
تصویر منشی
کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده، ایجاد کننده
فرهنگ فارسی عمید
آغاز گر بیناد گذار، دپیر دیپیر دبیر پناغ خلق کننده ایجاد کننده، نویسنده دبیر، خواننده و آورنده شعر از خویشتنمقابل منشد: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد) (جوامع الحکایات 27: 1) یا منشی فلک. عطارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشل
تصویر منشل
اگه چنگک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشق
تصویر منشق
بینی دماغ شکافته پاره شکافته شونده، شکافته پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشف
تصویر منشف
دستمال رو مال دستمال رو مال، جمع مناشف
فرهنگ لغت هوشیار
خوانده از دیگری باز خوانده خواننده از دیگری باز خوان، راهنما، نکوهشگر شعر خوانده شده از دیگری. خواننده و آورنده شعر از دیگری مقابل منشی: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشدست و بعضی را منشی - آورده شد) (جوامع الحکایات. 27: 1)، راه نماینده، هجو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشت
تصویر منشت
اندیشه کردن تفکر
فرهنگ لغت هوشیار
زاد گاه پرورشگاه گواشگاه زاده، نوشته، نامه محل پیدایش محل صدور، جای نشو و نما، اصل مبدا: (بادت همه روزه خوشتر از عید کاین منشا شادی جهانست) (وحشی. چا. امیر کبیر. 178)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشی
تصویر منشی
((مُ))
نویسنده، دبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشف
تصویر منشف
((مِ شَ))
دستمال، رومال، جمع مناشف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشد
تصویر منشد
((مُ شَ))
شعر خوانده شده از دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشد
تصویر منشد
((مُ ش))
خواننده و آورنده شعر از دیگری، مقابل منشی، راه نماینده، هجو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشا
تصویر منشا
Derivation, Provenience
دیکشنری فارسی به انگلیسی
derivação, procedência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
Ableitung, Herkunft
دیکشنری فارسی به آلمانی
pochodna, pochodzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
производная , происхождение
دیکشنری فارسی به روسی
похідне , походження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
afleiding, herkomst
دیکشنری فارسی به هلندی
derivación, procedencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
dérivation, provenance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
derivazione, provenienza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
व्युत्पत्ति , उत्पत्ति
دیکشنری فارسی به هندی
שׁורש , מקור
دیکشنری فارسی به عبری