- منش
- شخصیت، عادت، طبع، خصلت
معنی منش - جستجوی لغت در جدول جو
- منش
- خو، سرشت، طبیعت، همت
- منش
- اندیشه کردن تفکر
- منش ((مَ نِ))
- خوی، سرشت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکافته شده، ترکیده
منش، خو، سرشت، طبیعت، همت
آنکه شعر دیگری را می خواند، شعرخوان
جای پیدا شدن، محل پیدایش، محل نمو و پرورش
کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده، ایجاد کننده
آغاز گر بیناد گذار، دپیر دیپیر دبیر پناغ خلق کننده ایجاد کننده، نویسنده دبیر، خواننده و آورنده شعر از خویشتنمقابل منشد: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد) (جوامع الحکایات 27: 1) یا منشی فلک. عطارد
اگه چنگک
بینی دماغ شکافته پاره شکافته شونده، شکافته پاره
دستمال رو مال دستمال رو مال، جمع مناشف
خوانده از دیگری باز خوانده خواننده از دیگری باز خوان، راهنما، نکوهشگر شعر خوانده شده از دیگری. خواننده و آورنده شعر از دیگری مقابل منشی: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشدست و بعضی را منشی - آورده شد) (جوامع الحکایات. 27: 1)، راه نماینده، هجو کننده
اندیشه کردن تفکر
زاد گاه پرورشگاه گواشگاه زاده، نوشته، نامه محل پیدایش محل صدور، جای نشو و نما، اصل مبدا: (بادت همه روزه خوشتر از عید کاین منشا شادی جهانست) (وحشی. چا. امیر کبیر. 178)
Derivation, Provenience
derivação, procedência
Ableitung, Herkunft
pochodna, pochodzenie
производная , происхождение
похідне , походження
afleiding, herkomst
derivación, procedencia
dérivation, provenance
derivazione, provenienza
व्युत्पत्ति , उत्पत्ति
turunan, asal
türetim, köken
파생 , 출처
שׁורש , מקור