جدول جو
جدول جو

معنی منسم - جستجوی لغت در جدول جو

منسم
سم شتر
تصویری از منسم
تصویر منسم
فرهنگ فارسی عمید
منسم
(مَ سِ)
ناخن شتر. (دهار). سپل شتر و سپل شترمرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خف شتر. ج، مناسم. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). علامت و گویند رأیت منسماً من الأمر اعرف به وجهه. (از اقرب الموارد) ، راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طریق و گویند، قد استقام المنسم. (از اقرب الموارد) ، روش و مذهب و جهت. و گویند من این منسمک، ای وجهتک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مذهب و وجه. ج، مناسم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منسم
(مَسِ)
رستنیی است که ثمر آن را حب المنسم خوانند و در عطریات به کار برند. (برهان) (آنندراج). نام رستنیی است که در عطریات به کار برند. (ناظم الاطباء). رجوع به حب المنسم شود
لغت نامه دهخدا
منسم
(مُ نَسْ سِ)
زنده کننده مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زندگی بخش و حیات بخش و جان دهنده و برانگیزانندۀ حیات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسم
خانه، روش، راه سپل شتر شترمرغ و فیل، نشانه راه عمت راه، راه روش، گیاهی است که دانه هایش را حب المنسم خوانند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منظم
تصویر منظم
با نظم و ترتیب، آراسته و مرتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسد
تصویر منسد
سد شده، بسته شده، بندآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسم
تصویر موسم
وقت و زمان چیزی، هنگام رسیدن چیزی، وقت اجتماع مردم برای حج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
چیزی که به صورت جسم در آمده و جسمیت پیدا کرده باشد، هر چیزی که دارای عرض و طول و عمق باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنسم
تصویر تنسم
نفس کشیدن، دم زدن، وزش خفیف باد، جستجوی علم یا خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منعم
تصویر منعم
مورد احسان و نیکی قرار گرفته، نعمت داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منام
تصویر منام
خواب، خوابگاه، آنچه انسان در خواب ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسجم
تصویر منسجم
بانظم و درست، خالی از تعقید و تکلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
دندان پیشین، کنایه از لب و دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منضم
تصویر منضم
ضمیمه شده، همراه شده، پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
قسمت کننده، بخش بخش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجم
تصویر منجم
کسی که علم نجوم می داند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
تقسیم شده، بخش بخش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقسم
تصویر منقسم
قسمت شده، بخش بخش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسی
تصویر منسی
آنچه سبب فراموشی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجم
تصویر منجم
معدن، مرکز چیزی، در علم زمین شناسی جا و مرکز فلزات و سنگ ها که در زیر یا روی زمین به طور طبیعی انباشته شده، کان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
جای تقسیم و قسمت قسمت کننده، بخش و تقسیم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسل
تصویر منسل
تخمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسک
تصویر منسک
روش نیایش جای قربانی کردن، جای عبادت، طریقه عبادت، جمع مناسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسف
تصویر منسف
سرند، دستگاه بوجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسع
تصویر منسع
باد اپاختر (شمال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسد
تصویر منسد
نا گشودنی بسته شده گشوده ناشدنی: (هیچ عجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مث امنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن منسد ماند) (کلیله. مصحح مینوی. 47)
فرهنگ لغت هوشیار
جسمیت حاصل نموده و تجسم حاصل کرده و متشکل شده و دارای جسد و پیکر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
دندان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسم
تصویر تنسم
نفس کشیدن، دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسجم
تصویر منسجم
روان شونده، روان سخن روان آب ریخته شونده، کم با نظم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجم
تصویر منجم
اخترشناس، اخترمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منسجم
تصویر منسجم
هماهنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منظم
تصویر منظم
بسامان، سازمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موسم
تصویر موسم
فصل
فرهنگ واژه فارسی سره