معنی منسم - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با منسم
منسم
منسم
خانه، روش، راه سپل شتر شترمرغ و فیل، نشانه راه عمت راه، راه روش، گیاهی است که دانه هایش را حب المنسم خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
منسم
منسم
زنده کننده مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زندگی بخش و حیات بخش و جان دهنده و برانگیزانندۀ حیات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسم
منسم
رستنیی است که ثمر آن را حب المنسم خوانند و در عطریات به کار برند. (برهان) (آنندراج). نام رستنیی است که در عطریات به کار برند. (ناظم الاطباء). رجوع به حب المنسم شود
لغت نامه دهخدا
منسم
منسم
ناخن شتر. (دهار). سپل شتر و سپل شترمرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خف شتر. ج، مناسم. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). علامت و گویند رأیت منسماً من الأمر اعرف به وجهه. (از اقرب الموارد) ، راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طریق و گویند، قد استقام المنسم. (از اقرب الموارد) ، روش و مذهب و جهت. و گویند من این منسمک، ای وجهتک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مذهب و وجه. ج، مناسم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.