جدول جو
جدول جو

معنی منخرط - جستجوی لغت در جدول جو

منخرط
خراشیده تراشیده، در میان آینده، آراسته، رشته پذیر در کشیده شونده به رشته، آراسته، خراطی شده تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
منخرط
آنکه به نادانی و خودسری دست به کاری بزند و خود را به خطر بیندازد، لاغر، باریک، تراشیده، به رشته کشیده شده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منخرم
تصویر منخرم
شکافته، بریده، بینی بریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منخرق
تصویر منخرق
پاره شده، دریده، پاره پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منخرم
تصویر منخرم
شکافته شونده بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منخرق
تصویر منخرق
باد گذر دریدنی، پاره شدنی پاره شونده دریده گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منخرع
تصویر منخرع
بر کنده، شکسته، بر آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منخرم
تصویر منخرم
((مُ خَ رِ))
بریده، شکافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منخرق
تصویر منخرق
((مُ خَ رِ))
پاره شونده، دریده گردنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منخر
تصویر منخر
سوراخ دماغ سوراخ بینی سوراخ بینی، جمع مناخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منخر
تصویر منخر
((مِ خَ))
سوراخ بینی، جمع مناخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منخر
تصویر منخر
بینی، سوراخ بینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منخرط داشتن
تصویر منخرط داشتن
به رشته کشیدن: (... و صغیر و کبیر و رفیع و وضیع و خطیر و حقیر... همه را بوقت استغاثت در یک نظم وسلک منخرط دارد) (مرزبان نامه. . 1317 ص 174)
فرهنگ لغت هوشیار