جدول جو
جدول جو

معنی منخربه - جستجوی لغت در جدول جو

منخربه(مُ نَ رِ / رَ بَ)
شجره منخربه، درخت پوسیدۀ سوراخ سوراخ شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوب کرم خورده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخروبه
تصویر مخروبه
خراب، ویران شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منخرین
تصویر منخرین
دو سوراخ بینی
فرهنگ فارسی عمید
معامله ای که در آن سرمایه ای برای تجارت در اختیار دیگری قرار می دهند و سود آن را طبق توافق قبلی تقسیم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناوبه
تصویر مناوبه
چیزی را نوبتی قرار دادن، نوبت گذاری، عقوبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منصوبه
تصویر منصوبه
منصوب، بازی شطرنج، مهره های شطرنج
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رِ بَ)
خلیه مخربه، ناقۀ بی قید برای دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کندوی عسل تهی و خالی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سوراخ کردن چوبخوار درخت را. (منتهی الارب). سوراخ کردن کرم چوبخواره درخت را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ خَ بَ)
حلقۀ دبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ بَ)
بدی و سخن چینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شنخابه
تصویر شنخابه
تیره پشت (ستون فقرات)، سر دوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتجبه
تصویر منتجبه
مونث منتجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسوبه
تصویر منسوبه
مونث منسوب، جمع منسوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشرحه
تصویر منشرحه
مونث منشرح
فرهنگ لغت هوشیار
منصوبه در فارسی مونث منصوب و شترنگ، نخستین بازی: در شترنگ، یکی از هفت بازی: در نرد مونث منصوب، یکی از هفت بازی نرد، نخستین بازی شطرنج
فرهنگ لغت هوشیار
نازش، به داوری رفتن، گرو بستن با هم نزد حاکم رفتن، بر یکدیگر نازیدن، گرو بستن بتاختن اسب و جز آن، نازش افتخار، گرو بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحرفه
تصویر منحرفه
منحرفه در فارسی مونث منحرف بنگرید به منحرف مونث منحرف
فرهنگ لغت هوشیار
کیفر دادن، از پشت آمدن، پستاگذاری بطور نوبه قرار دادن چیزی را، عقوبت کردن، از عقب کسی در آمدن، نوبت گذاری: (معاقبت آنست که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد) (المعجم. مد. چا. 47: 1)، عقوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتخبه
تصویر منتخبه
منتخبه در فارسی مونث منتخب برگزیده مونث منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتسبه
تصویر منتسبه
مونث منتسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناسبه
تصویر مناسبه
مناسبت در فارسی: مانستن جوری، خویشی بستگی مونث مناسب
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه منخر دو سوراخ قدامی حفره های بینی را گویند که در ابتدای حفره های بینی قرار دارند و در حقیقت حفره های بینی بوسیله منخرین بخارج ارتباط پیدا میکنند. حفره های بینی که در دنباله منخرین قرار دارند بشکل دو دالان قدامی خلفی هستند که هوای خارجی را بحلق مربوط میسازند. حفره ها دارای دو سوراخ خلفی بنام کوآن نیز میباشند که حفره بینی بوسیله آنها بحلق ارتباط پیدا میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاربه
تصویر مقاربه
با کسی نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مضطربه در فارسی مونث مضطرب: بنگرید به مضطرب و ردشتان (دشتان حیض) ردشتان به زنی یا دختری گفته می شود که دشتان تنبان (نا منظم) دارد مونث مضطرب، زنی که عادت زنانه خود را فراموش کرده باشد یا زنی که عادت معین نداشته باشد و یا در هر ماه مکرر عادت شود و وقت معین نداشته باشد و یا در هر ماه عدد ایام ومدت قاعدگی وی متفاوت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
با سرمایه کسی تجارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزخرفه
تصویر مزخرفه
مزخرفه در فارسی مونث مزخرف بنگرید به مزخرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرخرفه
تصویر مرخرفه
مونث مزخرف جمع مزخرفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخروبه
تصویر مخروبه
مخروبه در فارسی مونث مخروب ویرانه یبات مونث مخروب: بلده مخروبه
فرهنگ لغت هوشیار
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندرجه
تصویر مندرجه
مندرجه در فارسی مونث مندرج: آموده گنجیده مونث مندرج، جمع مندرجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
((مُ رِ بِ))
جنگیدن، پیکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
((مُ رَ بَ یا رِ بِ))
با یکدیگر زد و خورد کردن، نوعی وام که تاجر برای انجام معاملات از بانک می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منخرین
تصویر منخرین
((مِ خَ رَ))
دو سوراخ بینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره