پراکنده، بی آهنگ اسرواد، شب انبوی از گیاهان شب بوی، نا سفته پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
پراکنده، بی آهنگ اسرواد، شب انبوی از گیاهان شب بوی، نا سفته پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین
یاری یافته، پیروز، از نام های تازی بر مردان نصرت داده یاری کرده شده مظفر: (روز آدینه... با حشم منصور بحربگاه معرکه حاضرشویم) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 25)، نامی است از نامهای مردان
یاری یافته، پیروز، از نام های تازی بر مردان نصرت داده یاری کرده شده مظفر: (روز آدینه... با حشم منصور بحربگاه معرکه حاضرشویم) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 25)، نامی است از نامهای مردان
پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
نحر کرده شده گلو بریده، نحر اجتماع جدع و کشف است. در مفعولات} لا {بماند: (فع {بجای آن بنهند وفع چون از مفعولات خیزد آنرا منحور خوانند یعنی گلو بریده} از بهر آنک بدین زحاف ازین جزو گویی رمقی بیش نمی ماند آنرا نحر خواندند) (المعجم. مد. چا. 43: 1)
نحر کرده شده گلو بریده، نحر اجتماع جدع و کشف است. در مفعولات} لا {بماند: (فع {بجای آن بنهند وفع چون از مفعولات خیزد آنرا منحور خوانند یعنی گلو بریده} از بهر آنک بدین زحاف ازین جزو گویی رمقی بیش نمی ماند آنرا نحر خواندند) (المعجم. مد. چا. 43: 1)
هنایش پذیر سهش پذیر، کیفر داده در تازی با این آرش ها به کار نمی رود اثر پذیر شده، جزا داده شده. توضیح درلغت عرب بدیدن معانی نیامده صحیح بجای آن متاثر است
هنایش پذیر سهش پذیر، کیفر داده در تازی با این آرش ها به کار نمی رود اثر پذیر شده، جزا داده شده. توضیح درلغت عرب بدیدن معانی نیامده صحیح بجای آن متاثر است
فرمان، فرمان پادشاهی، شکلی هندسی که قاعده هایش یک چند ضلعی و وجوه جانبیش متوازی الاضلاع باشد، جسمی از جنس بلور به شکل منشور که نور پس از عبور از آن تجزیه می شود
فرمان، فرمان پادشاهی، شکلی هندسی که قاعده هایش یک چند ضلعی و وجوه جانبیش متوازی الاضلاع باشد، جسمی از جنس بلور به شکل منشور که نور پس از عبور از آن تجزیه می شود