جدول جو
جدول جو

معنی منتعل - جستجوی لغت در جدول جو

منتعل(مُ تَ عِ)
نعل پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کفش پوشیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیاده پا رونده در زمین. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیاده. (ناظم الاطباء) ، در زمین درشت تخم کارنده و درآینده در آن. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه در زمین درشت تخم می کارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتعال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منتعش
تصویر منتعش
بانشاط، خوشحال، چابک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتعل
تصویر مفتعل
فریب کار، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفعل
تصویر منفعل
اثرپذیرفته، شرمنده، شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتقل
تصویر منتقل
انتقال یابنده، جا به جا شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
برافروخته، شعله ور، زبانه کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتحل
تصویر منتحل
آنکه خود را به مذهبی ببندد، آنکه شعر کس دیگر را به خود نسبت بدهد
فرهنگ فارسی عمید
ترا برده جابه جا شده از جایی بجای دیگر رونده انتقال یابنده، جمع منتقلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتعل
تصویر ممتعل
رباینده بشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پای را بهنگام لغزش نگاه میدارد، آنکه پس از افتادن بر می خیزد، به شده از بیماری ناقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتعظ
تصویر منتعظ
گایخواه
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرا، شرمنده سر شکسته کها اثر پذیرنده. پذیرا، شرمنده خجل. یا منفعل اول. جسم (مصنفات بابا افضل ج 1 رساله 2 ص 25)
فرهنگ لغت هوشیار
(کشتی رانی) بندی است که یک سر آن بسر دگل و سر دیگر در دو ثلثی فرمن بسته شود برای استواری و محافظت فرمن (سواحل خلیج فارس) (اصطلاحات کشتی. سدیدالسلطنه. فاز. 4- 1: 11 ص 145)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتحل
تصویر منتحل
به خود بسته انتحال شده بخود بسته (شعر دیگری را) : (در شعر من نیابی مسروق و منتحل در نظم من نبینی ایطا و شایگان) (رشید و طواط. المعجم. مد چا. 216: 1) انتحال کننده بخود نسبت دهنده (شعر دیگری را)، جمع منتحلین
فرهنگ لغت هوشیار
نو پدید، بی پیشینه کار نو، ریو ناک: در نوشته (ریو تزویر) نو گر، ریو کار: در نوشته بعمل آمده ایجاد شده، تزویر شده (خط)، کار بی سابقه، کار بزرگ، شعر مبتکر بعمل آورنده ابداع کننده، تزویر کننده (خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
سوزان، شعله ور، برافروخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتعل
تصویر مجتعل
گیرنده، کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتبل
تصویر منتبل
ناگاه مرده، بر گیرنده به شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتعل
تصویر مفتعل
((مُ تَ عَ))
کار بزرگ، کار بی سابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفعل
تصویر منفعل
((مُ فَ عِ))
اثر پذیرفته، خجل، شرمسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتعل
تصویر مفتعل
((مُ تَ عِ))
به عمل آورنده، ابداع کننده، تزویر کننده (خط)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتحل
تصویر منتحل
((مُ تَ حِ))
انتحال کننده، به خود نسبت دهنده (شعر دیگری را)، جمع منتحلین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتعش
تصویر منتعش
((مُ تَ عِ))
آن که پای را به هنگام لغزش نگاه می دارد، آن که پس از افتادن برمی خیزد، به شده از بیماری، ناقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتقل
تصویر منتقل
((مُ تَ قِ))
جابه جا شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
((مُ تَ عِ))
برافروخته، شعله ور، سوزان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفعل
تصویر منفعل
کنش پذیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
Flaming
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منفعل
تصویر منفعل
Passive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
flamejante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منفعل
تصویر منفعل
passivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
flammend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
płonący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منفعل
تصویر منفعل
pasywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
пылающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منفعل
تصویر منفعل
пассивный
دیکشنری فارسی به روسی