جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مفتعل

مفتعل

مفتعل
نو پدید، بی پیشینه کار نو، ریو ناک: در نوشته (ریو تزویر) نو گر، ریو کار: در نوشته بعمل آمده ایجاد شده، تزویر شده (خط)، کار بی سابقه، کار بزرگ، شعر مبتکر بعمل آورنده ابداع کننده، تزویر کننده (خط)
فرهنگ لغت هوشیار

مفتعل

مفتعل
شارلاتان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیاد. مزور. حقه باز. فریبکار. اهل خدعه و تزویر: بر هر مردمی واجب است که... اندکی از علم بجشکی بیاموزد تا تن را بر درستی نگاه دارد تا مفتعلان بجشکان تن او را هلاک نکنند. (هدایه المتعلمین ربیع بن احمد الاخوینی بخاری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
دم نوشین عیسوی داری
زهر زراق مفتعل چه خوری.
خاقانی.
و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

مفتعل

مفتعل
کار سترگ و دشوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جاء فلان بالمفتعل، فلان با کار عظیم آمد، تزویرشده. گویند: هذا کتاب مفتعل، این خط یا نامۀ برساخته و مصنوع است، شعری که در آن ابداع و ابتکار به کار رفته و گوینده چیزی غریب و نوآورده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مفتول

مفتول
رشتۀ باریک فلزی که مانند نخِ تابیده است، تابیده شده، تاب داده شده، پیچیده
مفتول
فرهنگ فارسی عمید