آنکه از بن برمی کند بنا را و آن را زیر و زبر می نماید. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، آنکه آهسته سخن می گوید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتساف شود
آنکه از بن برمی کند بنا را و آن را زیر و زبر می نماید. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، آنکه آهسته سخن می گوید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتساف شود
از بیخ برکنده شده. (ناظم الاطباء). موی یا پر از بیخ برکنده. (از اقرب الموارد) ، مولع برای کندن ریش خود و بدان از مخنث کنایه کنند، زیرا این کار از عادات اوست. (از اقرب الموارد)
از بیخ برکنده شده. (ناظم الاطباء). موی یا پر از بیخ برکنده. (از اقرب الموارد) ، مولع برای کندن ریش خود و بدان از مخنث کنایه کنند، زیرا این کار از عادات اوست. (از اقرب الموارد)
سپری کننده باران. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در باران عرضه شده تا سپری شدن باران. (ناظم الاطباء) ، از جایی به جایی رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتکاف شود
سپری کننده باران. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در باران عرضه شده تا سپری شدن باران. (ناظم الاطباء) ، از جایی به جایی رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتکاف شود
میانۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وسط. نیمۀ چیزی. میانۀ چیزی: منتصف شهر، نیمۀ ماه. منتصف نهار، میانۀ روز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اندر منتصف جمادی الاخر سنۀ تسع و سبعین و ثلثمائه شرف الدوله ابوالفوارس بمرد. (مجمل التواریخ و القصص). نارسیده ز هنر گشته تمام راست همچون مه در منتصفم. جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 246). از منتصف صفر تا سلخ ماه رمضان مهلت تعیین افتاد. (جوامعالحکایات). در روز پنجشنبه روزی دی مهرماه منتصف ماه صفر... او را وفات رسیده است. (تاریخ قم ص 219). تولد همایون آن در درج... در منتصف شعبان سنۀ خمس و خمسین و مائتین در سامره اتفاق افتاد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 100)
میانۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وسط. نیمۀ چیزی. میانۀ چیزی: منتصف شهر، نیمۀ ماه. منتصف نهار، میانۀ روز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اندر منتصف جمادی الاخر سنۀ تسع و سبعین و ثلثمائه شرف الدوله ابوالفوارس بمرد. (مجمل التواریخ و القصص). نارسیده ز هنر گشته تمام راست همچون مه در منتصفم. جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 246). از منتصف صفر تا سلخ ماه رمضان مهلت تعیین افتاد. (جوامعالحکایات). در روز پنجشنبه روزی دی مهرماه منتصف ماه صفر... او را وفات رسیده است. (تاریخ قم ص 219). تولد همایون آن در درج... در منتصف شعبان سنۀ خمس و خمسین و مائتین در سامره اتفاق افتاد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 100)
بیراه رونده و میل کننده از راه. (آنندراج). آن که میل می کند از راه و بی راهه می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتساف شود، تقاضاکننده و طلب کننده، به زور گیرنده، بی اعتدال. (ناظم الاطباء)
بیراه رونده و میل کننده از راه. (آنندراج). آن که میل می کند از راه و بی راهه می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتساف شود، تقاضاکننده و طلب کننده، به زور گیرنده، بی اعتدال. (ناظم الاطباء)
امور با هم منتظم شونده. (آنندراج). مرتب و منظم شده و بر یک روش آورده. (ناظم الاطباء). بسامان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همیشه احوال و امور ایشان منتسق ومنتظم بود. (تاریخ قم ص 241). رجوع به انتساق شود
امور با هم منتظم شونده. (آنندراج). مرتب و منظم شده و بر یک روش آورده. (ناظم الاطباء). بسامان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همیشه احوال و امور ایشان منتسق ومنتظم بود. (تاریخ قم ص 241). رجوع به انتساق شود
شتران دورشده در چراگاه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر دست برزننده بر پنجم سپل از جهت مگس. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتساغ شود
شتران دورشده در چراگاه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر دست برزننده بر پنجم سپل از جهت مگس. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتساغ شود
ماه و آفتاب گرفته شده. (آنندراج). آفتاب و یا ماه گرفته شده. (ناظم الاطباء). گرفته. پوشیده. محجوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : سخاوت تو و رای بلند و طالع و طبع نه منقطع نه مخالف، نه منکسف نه غوی. منوچهری. آفتابش گردد از گرز گرانت منکسف اخترانش یابد از شمشیرشیرت احتراق. منوچهری
ماه و آفتاب گرفته شده. (آنندراج). آفتاب و یا ماه گرفته شده. (ناظم الاطباء). گرفته. پوشیده. محجوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : سخاوت تو و رای بلند و طالع و طبع نه منقطع نه مخالف، نه منکسف نه غوی. منوچهری. آفتابش گردد از گرز گرانت منکسف اخترانش یابد از شمشیرشیرت احتراق. منوچهری