معنی منتسب - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با منتسب
منتسب
- منتسب
- وابسته بسته، خویش خویشاوند نسبت داده شده، خویشاوند، جمع منتسبین
فرهنگ لغت هوشیار
منتسب
- منتسب
- نسبت دارنده با کسی. (آنندراج). نسبت دارنده و قوم و خویشی کرده و پیوسته شده به کسی یا طایفه ای. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منتسب
- منتسب
- نسبت داده شده. منسوب:
و امروز نیستند پشیمان ز فعل بد
فعل بعد از پدر به تو مانده ست منتسب.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 43)
لغت نامه دهخدا