جدول جو
جدول جو

معنی منتبر - جستجوی لغت در جدول جو

منتبر(مُ تَ بِ)
دست آبله ناک و آماسیده. (آنندراج). دست آبله کرده و آماسیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خطیب بر منبرشونده. (آنندراج). خطیب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر منبر برشده و برآمده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منتبه
تصویر منتبه
بیدار، هوشیار، آگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
آنکه یا آنچه انتظارش را بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتشر
تصویر منتشر
گسترده شونده، گسترده، فاش، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
با اعتبار، امین، محل اعتماد، عبرت گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
کسی که در انتظار کسی یا چیزی است، درنگ کننده، چشم به راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منابر
تصویر منابر
منبرها، کرسی های پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند، جمع واژۀ منبر
فرهنگ فارسی عمید
سروین براش پخش فاش گسترده شونده، فاش شونده، پراکنده شونده، پخش شونده توزیع شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منابر
تصویر منابر
جمع منبر، نه پایگان، بسپایگان، افرازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتقر
تصویر منتقر
باز کاونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتبث
تصویر منتبث
کاونده، دامن بر چیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتبل
تصویر منتبل
ناگاه مرده، بر گیرنده به شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتبه
تصویر منتبه
هوشیار آگاه آگاه هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتبذ
تصویر منتبذ
یکسو شونده کرانه گزییننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتصر
تصویر منتصر
نصرت یابنده غالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
چشم داشته شده چیزی که کسی انتظارش را بکشد: (این وعید در حق جهودان باقی است و منتظر) (کشف الاسرار 525: 2) چشم دارنده انتظار کشنده، جمع منتظرین. یا منتظر خدمت. کارمندی که موقتا از کار بر کنار شده و در آن مدت حقوق انتظار خدمت باو دهند (درین صورت وی را منتظر خدمت با حقوق گویند) و یا بهیچوجه حقوقی باو پرداخته نمیشود (درین صورت اورا منتظر خدمت بدون حقوق نامند)، یا منتظر خدمت شدن، موقتا از کار بر کنار شدن کارمند . یا منتظر خدمت کردن کارمندی را موقتا از کار برکنار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
محترم و با آبرو و با حرمت و عزت و بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
آزموده، آگاهیده دخشک یافته آزماینده، دخشک دهنده آگاهنده آزموده امتحان کرده، آگاهی یافته خبردار شده جمع مختبرین. آزماینده امتحان کننده، آگاهی یابنده خبردار شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتبر
تصویر مجتبر
شکسته بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منابر
تصویر منابر
((مَ بِ))
جمع منبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتبه
تصویر منتبه
((مُ نْ تَ بِ هْ))
بیدار، هوشیار، آگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتشر
تصویر منتشر
((مُ تَ ش))
فاش، شایع، پراکنده، پاشیده، انتشار یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتصر
تصویر منتصر
((مُ تَ صَ))
نصرت یابنده، غالب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
((مُ تَ ظِ))
چشم به راه، کسی که انتظار می کشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
((مُ تَ بَ))
دارای اعتبار، مورد اعتماد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختبر
تصویر مختبر
((مُ تَ بَ))
آزموده، امتحان کرده، آگاهی یافته، خبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
ارزشمند، بنام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
چشم براه، چشم به راه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
Authoritative, Certifiably, Credibly, Honorable, Prestigious, Reputed, Respectable, Valid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
Anticipated, Expectant, Waiting
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
autoritativo, certificadamente, de maneira credível, honroso, prestigioso, renomado, respeitável, válido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
antecipado, expectante, esperando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
autoritativ, zertifizierbar, glaubwürdig, ehrenwert, prestigeträchtig, angesehen, respektabel, gültig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
autorytatywny, certyfikowany, wiarygodnie, honorowy, prestiżowy, znany, szanowany, ważny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
oczekiwany, oczekujący, czekający
دیکشنری فارسی به لهستانی