برگزیننده کسی را به راز گفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه برمی گزیند کسی را برای راز خود گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به انتجاء شود
برگزیننده کسی را به راز گفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه برمی گزیند کسی را برای راز خود گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به انتجاء شود
ابن یحیی بن سهل بن السدی الطائی المنبجی الشاهد المقری ٔ النحوی الأطروش، مکنی به ابوالحسن. ابن عساکر ذکر او در تاریخ دمشق آورده است. و او در جامع وکیل بود و در سال 615 ه. ق. درگذشته است و از ابوعبدالله بن مروان و ابوالعباس احمد بن فارس ادیب منبجی و ابوالحسن نظیف بن عبدالله المقری و غیر آنان روایت کند و او از اخبار ابوعبدالله بن خالویۀ نحوی حفظ می کرد و ثقه بود. ابن عساکر گوید: ابن الأکفانی از ابن الکتانی و او از احمد بن یحیی بن سهل منبجی و او از ابوالعباس احمد بن فارس و او از ابن طباطبا قطعۀ ذیل ابن طباطبا را روایت کنند: حسود مریض القلب یخفی انینه و یضحی کئیب البال منی حزینه یلوم علی ان رحت للعلم طالباً اقلّب من کل ّ الرواه فنونه و اختار ابکار الکلام و عونه و احفظ مما استفید عیونه و یزعم ان ّ العلم لایجلب الغنی و یحسن بالجهل الذمیم ظنونه فیا لائمی دعنی اغالی بقیمتی فقیمه کل ّ الناس ما یحسنونه
ابن یحیی بن سهل بن السدی الطائی المنبجی الشاهد المقری ٔ النحوی الأطروش، مکنی به ابوالحسن. ابن عساکر ذکر او در تاریخ دمشق آورده است. و او در جامع وکیل بود و در سال 615 هَ. ق. درگذشته است و از ابوعبدالله بن مروان و ابوالعباس احمد بن فارس ادیب منبجی و ابوالحسن نظیف بن عبدالله المقری و غیر آنان روایت کند و او از اخبار ابوعبدالله بن خالویۀ نحوی حفظ می کرد و ثقه بود. ابن عساکر گوید: ابن الأکفانی از ابن الکتانی و او از احمد بن یحیی بن سهل منبجی و او از ابوالعباس احمد بن فارس و او از ابن طباطبا قطعۀ ذیل ابن طباطبا را روایت کنند: حسود مریض القلب یخفی انینه و یضحی کئیب البال منی حزینه یلوم علی ان رحت للعلم طالباً اقلّب من کل ّ الرواه فنونه و اختار ابکار الکلام و عونه و احفظ مما استفید عیونه و یزعم ان ّ العلم لایجلب الغنی و یحسن بالجهل الذمیم ظنونه فیا لائمی دعنی اغالی بقیمتی فقیمه کل ّ الناس ما یحسنونه
شهرکی است (اندر ناحیت شام) اندر بیابان استوار. (از حدودالعالم چ دانشگاه ص 170). نام موضعی در شام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شهری بوده از اقلیم چهارم در میان حلب و فرات که آن را انوشیروان دادگر بنا کرده. در شاهد صادق آمده که انوشیروان در آن سرزمین با قیصر روم محاربه کرده و او را شکست داد و براند و بر زبان راند که ’من به’، یعنی من بهترم و بفرمود در همان زمین شهری بساختند و نام آن را ’من به’ نهادند و به ’من به’ مشهورشد. اعراب آن را معرب کرده منبج خواندند و جزو ولایات شام شد. (انجمن آرا). اسم شهری و آن اعجمی است. (از المعرب جوالیقی). شهری است قدیم و گمان می کنم که رومی باشد و بطلمیوس گوید: طول منبج 71 درجه و 15 دقیقه است. و صاحب زیج گوید: طول آن 63 درجه و سه چهارم درجه و عرضش 35 درجه است.شهری است بزرگ و پرنعمت و میان آن و فرات سه فرسخ است و با حلب ده فرسخ فاصله دارد و شاعرانی چند از این شهر برخاسته اند که معروفترین آنها بحتری است. (از معجم البلدان). قصبه ای است در ولایت حلب واقع در 110 کیلومتری شمال شرقی شهر حلب. و سکنۀ آن از نژاد چرکس هستند. (از قاموس الاعلام ترکی) نام قضایی است در سوریه از ولایت حلب. شهری است قدیم و 2000 تن سکنه دارد. (از اعلام المنجد) : اقلیم چهارم آغازد اززمین چین و تبت... و موصل و آذربادگان و منبج و طرسوس و حران و ثغرهای ترسا آن و انطاکیه... (التفهیم ص 191). شنبۀ دویم رجب سنۀ ثمان و ثلثین و اربعمائه به سروح آمدیم، دویم روز از فرات بگذشتیم و به منبج رسیدیم و آن نخستین شهری است از شهرهای شام، اول بهمن ماه قدیم بود و هوای آنجا عظیم خوش بود هیچ عمارت از بیرون شهر نبود. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 11). رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود
شهرکی است (اندر ناحیت شام) اندر بیابان استوار. (از حدودالعالم چ دانشگاه ص 170). نام موضعی در شام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شهری بوده از اقلیم چهارم در میان حلب و فرات که آن را انوشیروان دادگر بنا کرده. در شاهد صادق آمده که انوشیروان در آن سرزمین با قیصر روم محاربه کرده و او را شکست داد و براند و بر زبان راند که ’من به’، یعنی من بهترم و بفرمود در همان زمین شهری بساختند و نام آن را ’من به’ نهادند و به ’من به’ مشهورشد. اعراب آن را معرب کرده منبج خواندند و جزو ولایات شام شد. (انجمن آرا). اسم شهری و آن اعجمی است. (از المعرب جوالیقی). شهری است قدیم و گمان می کنم که رومی باشد و بطلمیوس گوید: طول منبج 71 درجه و 15 دقیقه است. و صاحب زیج گوید: طول آن 63 درجه و سه چهارم درجه و عرضش 35 درجه است.شهری است بزرگ و پرنعمت و میان آن و فرات سه فرسخ است و با حلب ده فرسخ فاصله دارد و شاعرانی چند از این شهر برخاسته اند که معروفترین آنها بحتری است. (از معجم البلدان). قصبه ای است در ولایت حلب واقع در 110 کیلومتری شمال شرقی شهر حلب. و سکنۀ آن از نژاد چرکس هستند. (از قاموس الاعلام ترکی) نام قضایی است در سوریه از ولایت حلب. شهری است قدیم و 2000 تن سکنه دارد. (از اعلام المنجد) : اقلیم چهارم آغازد اززمین چین و تبت... و موصل و آذربادگان و منبج و طرسوس و حران و ثغرهای ترسا آن و انطاکیه... (التفهیم ص 191). شنبۀ دویم رجب سنۀ ثمان و ثلثین و اربعمائه به سروح آمدیم، دویم روز از فرات بگذشتیم و به منبج رسیدیم و آن نخستین شهری است از شهرهای شام، اول بهمن ماه قدیم بود و هوای آنجا عظیم خوش بود هیچ عمارت از بیرون شهر نبود. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 11). رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود
خبردهنده. (غیاث) (آنندراج). آنکه آگاه می سازد و خبر می دهد. (ناظم الاطباء) : آنچه امیرالمؤمنین علی... فرموده اصبر صبرالاکارم... هم منبی است از این معنی. (اخلاق ناصری). پس جملۀ تصرفات ایشان مبنی بر صواب و صلاح بود و منبی از طریق نجاح و فلاح. (مصباح الهدایه چ همایی ص 153). رجوع به انباء شود
خبردهنده. (غیاث) (آنندراج). آنکه آگاه می سازد و خبر می دهد. (ناظم الاطباء) : آنچه امیرالمؤمنین علی... فرموده اصبر صبرالاکارم... هم منبی است از این معنی. (اخلاق ناصری). پس جملۀ تصرفات ایشان مبنی بر صواب و صلاح بود و منبی از طریق نجاح و فلاح. (مصباح الهدایه چ همایی ص 153). رجوع به اِنباء شود
ابن نزار بن سعید منبجی حافظ، ابوسعید عبدالکریم بن سمعانی در کتاب ’الذیل علی تاریخ الخطیب المختص ببغداد’ مینویسد: ’او شعری دلپذیر و بی تکلف دارد و ابیاتی از اشعار خود را برای من نوشت و از خود او نیز اشعاری شنیدم. از سال تولدش پرسیدم. گفت: به سال 486 هجری قمری در منبج به دنیا آمده ام. ابوسعید سمعانی ابیاتی از او ذکر می کند و گوید جز اینها یحیی نظمی ملیح و سرشار از معانی لطیف دارد. و علاوه بر قصاید، قطعات دلنشین از او بجای است. وی به سال 554 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از ابن خلکان ج 2 ص 401). و رجوع به معجم الادباء ج 7 ص 293 شود
ابن نزار بن سعید منبجی حافظ، ابوسعید عبدالکریم بن سمعانی در کتاب ’الذیل علی تاریخ الخطیب المختص ببغداد’ مینویسد: ’او شعری دلپذیر و بی تکلف دارد و ابیاتی از اشعار خود را برای من نوشت و از خود او نیز اشعاری شنیدم. از سال تولدش پرسیدم. گفت: به سال 486 هجری قمری در منبج به دنیا آمده ام. ابوسعید سمعانی ابیاتی از او ذکر می کند و گوید جز اینها یحیی نظمی ملیح و سرشار از معانی لطیف دارد. و علاوه بر قصاید، قطعات دلنشین از او بجای است. وی به سال 554 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از ابن خلکان ج 2 ص 401). و رجوع به معجم الادباء ج 7 ص 293 شود
کاهلی و بیکاری. (برهان). کاهلی. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بی اعتقادی و انکار. (برهان) (ناظم الاطباء). بداعتقادی و منکری. (غیاث) (آنندراج) : آن چنان اصل جهل و منبلیی خیره بگزید قتل چون علیی. سنائی (حدیقهالحقیقه چ مدرس رضوی ص 258). بدرگی و منبلی و حرص و آز چون کنی پنهان به شید ای مکرساز. مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر3 ص 39). رجوع به منبل شود
کاهلی و بیکاری. (برهان). کاهلی. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بی اعتقادی و انکار. (برهان) (ناظم الاطباء). بداعتقادی و منکری. (غیاث) (آنندراج) : آن چنان اصل جهل و منبلیی خیره بگزید قتل چون علیی. سنائی (حدیقهالحقیقه چ مدرس رضوی ص 258). بدرگی و منبلی و حرص و آز چون کنی پنهان به شید ای مکرساز. مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر3 ص 39). رجوع به منبل شود
اسم فاعل از مناجاه. همراز. رازدار: پس شاه... گفت: اگرچه ’یهه’ ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه خیرات مکافی باشد... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291). رجوع به مناجات و مناجاه شود
اسم فاعل از مناجاه. همراز. رازدار: پس شاه... گفت: اگرچه ’یهه’ ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه خیرات مکافی باشد... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291). رجوع به مناجات و مناجاه شود