جدول جو
جدول جو

معنی مناقص - جستجوی لغت در جدول جو

مناقص
منقصت ها، کمی و کاستی ها، جمع واژۀ منقصت
تصویری از مناقص
تصویر مناقص
فرهنگ فارسی عمید
مناقص
جمع منقصه، کاستی ها جمع منقصت
تصویری از مناقص
تصویر مناقص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناقصه
تصویر مناقصه
ارزان خرید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مناقصه
تصویر مناقصه
با هم رقابت کردن در کم کردن قیمت چیزی، کم کردن
فرهنگ فارسی عمید
کم کردن، چیزی را بکمترین قیمت خریدن مقابل مزایده، جمع مناقصات. مناقصه در فارسی: ارزانخرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناقصت
تصویر مناقصت
کم کردن، چیزی را بکمترین قیمت خریدن مقابل مزایده، جمع مناقصات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناقصه
تصویر مناقصه
((مُ قَ صَ یا ق ص))
کم کردن، با هم رقابت کردن در کم کردن قیمت چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناقض
تصویر مناقض
شکننده
مخالف، ضد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناقب
تصویر مناقب
منقبت ها، هنرها و کارهای نیکو که موجب ستایش شود، چیزهایی که مایه فخر و مباهات باشد، شعرهایی که در ستایش کسی به ویژه بزرگان دین سروده شده است، جمع واژۀ منقبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناقص
تصویر متناقص
نا تمام و ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناقض
تصویر مناقض
در شکننده، نا سازگار شکننده نقض کننده، مخالف، ضد نقیض
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منقبت، ستایش انگیزان ناز مایه ها جمع منقبت آنچه موجب ستودگی گردد از خصلتهای نیک و هنرها: (و فضایل ذات بزرگ و مناقب خاندان مبارک شاهانشاهی را شرحی و بسطی داده شود) (کلیله. مصحح مینوی. 10)، اصطلاحا} مناقب {برای مدایح ایمه شیعه و} فضایل {برای مداحان خلفای راشدین بکار رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتقص
تصویر منتقص
کم کننده، کم شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناقض
تصویر مناقض
شکننده، نقض کننده، مخالف، ضد، نقیض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناقب
تصویر مناقب
((مَ قِ))
جمع منقبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
آنچه کامل نیست مثلاً اطلاعات ناقص، معیوب مثلاً عضو ناقص، چیزی یا کسی که به حد کمال نرسیده
فرهنگ فارسی عمید
پناهجای، گریز گاه، جنبیدن، باز پس شدن، درنگ کردن، گریز گریختن، گریز: (شک نیست که طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه. 1317 ص 173)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
ناتمام، ناکامل، نیمه کاره، نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناص
تصویر مناص
((مَ))
گریختن، گریزگاه، پناهگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
((قِ))
ناتمام، نارسا، مقابل کامل
ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق
ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد
ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد
ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناص
تصویر مناص
فرار، گریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
Bungling, Lacking, Imperfect, Inadequate, Injudicious, Partial, Scraggly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
desajeitado, imperfeito, inadequado, imprudente, carente, parcial, desleixado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
torpe, imperfecto, inadecuado, imprudente, carente, parcial, desaliñado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
niezdarny, niedoskonały, niewystarczający, nierozważny, brakujący, częściowy, niechlujny
دیکشنری فارسی به لهستانی
неуклюжий , несовершенный , неадекватный , неразумный , отсутствующий , частичный , неопрятный
دیکشنری فارسی به روسی
незграбний , неповний , недостатній , нерозважливий , частковий , неприглядний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
onhandig, imperfect, inadequate, ondoordacht, tekortkomend, gedeeltelijk, slordig
دیکشنری فارسی به هلندی
tollpatschig, unvollkommen, unzureichend, unklug, mangelnd, teilweise, struppig
دیکشنری فارسی به آلمانی
maladroit, imparfait, inadéquat, imprudent, manquant, partiel, hirsute
دیکشنری فارسی به فرانسوی
goffo, imperfetto, inadeguato, imprudente, mancante, parziale, disordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
अनाड़ी , अपूर्ण , अपर्याप्त , अति उत्साही , अभावग्रस्त , आंशिक , अस्तव्यस्त
دیکشنری فارسی به هندی
অবশিষ্ট , অসম্পূর্ণ , অপর্যাপ্ত , অদূরদর্শী , অভাবগ্রস্ত , আংশিক , অপরিষ্কার
دیکشنری فارسی به بنگالی
beceriksiz, kusurlu, yetersiz, akılsızca, eksik, kısmi, dökülen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
서투른 , 불완전한 , 부적절한 , 경솔한 , 부족한 , 부분적인 , 지저분한
دیکشنری فارسی به کره ای