جدول جو
جدول جو

معنی مناط - جستجوی لغت در جدول جو

مناط
ملاک، میزان
تصویری از مناط
تصویر مناط
فرهنگ فارسی عمید
مناط
در آویختگی، پیچیدگی، گواه تزده (سند)
تصویری از مناط
تصویر مناط
فرهنگ لغت هوشیار
مناط
((مَ))
درآویختن، آویختگی، تعلیق، جای آویختن، ملاک، سند، مقصد، مطلب
تصویری از مناط
تصویر مناط
فرهنگ فارسی معین
مناط
اساس، بنیان، حجت، سند، ملاک، معیار، مبنا، آویختگی، آویزش، تعلیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منال
تصویر منال
مال و دارایی، ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناب
تصویر مناب
نایب مناب، جانشین، قائم مقام، خلیفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منات
تصویر منات
پول رایچ روسیه، برابر با صد کوپک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناع
تصویر مناع
منع کننده، بسیار بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، رادع،
بخیل، ممسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاط
تصویر مخاط
آبی که از بینی جاری می شود، آب بینی، در علم زیست شناسی پوشش داخلی حفره های دهان، بینی، حلق و مری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منام
تصویر منام
خواب، خوابگاه، آنچه انسان در خواب ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاط
تصویر محاط
ویژگی چیزی که اطراف آن گرفته شده، احاطه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منحط
تصویر منحط
دارای انحطاط، پست شده، پایین آمده، پست، پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منار
تصویر منار
مناره ها، جاهای نور، جاهای روشنایی، سازه هایی بلند و ستون مانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان می گویند، گلدسته ها، جمع واژۀ مناره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوط
تصویر منوط
معلق، به چیزی آویخته، مربوط، وابسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناطق
تصویر مناطق
منطقه ها، حاره ها، جبهه های جنگ، جمع واژۀ منطقه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ طِ)
جمع واژۀ منطق، به معنی میان بند که نطاق باشد. (آنندراج). جمع واژۀ منطق. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و ما رصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات. (الجماهر ص 21).
همچو میزان دشمن تو باد پیموده ز عمر
همچو جوزا ناصحت از زرمناطق ساخته.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 320).
، جمع واژۀ منطقه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منطقه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ)
افشردگیها. (منتهی الارب) (آنندراج). معصره ها و منگنه ها. (ناظم الاطباء). چرخشتها که در آن چیزها بیفشرند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جای گرداگرد برآورده شده برای گوسفند و شتران و برای مردمان، گرداگرد فراگرفته، احاطه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غناط
تصویر غناط
اندوه دیر پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاط
تصویر مشاط
جمع مشط، شانه ها خرک ها جمع مشط شانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
ملات در فارسی: آژند آژنده: گلی باشد بر روی خشت پهن کننده و خشت دیگر بر بالا آن گذارند لابند مالند چاروک گلی که برای مالیدن روی دیوار سازند، مخلوطی از شن و ماسه و آهک که در ساختمان بکار برند، ماده ای که فواصل خشتها و آجرهای بنایی را بوسیله آن پر کنند: (همه از خشتهاء آهنین و ملاط روی گداخته کرده) (مجمل التواریخ القصص 491) گل دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناع
تصویر مناع
زفت، ژکور، بسیار منع کننده، بازدارنده: (... مر احیایی مناع است و نازک طبعی با آن یار است) (چهار مقاله. 67)، بخیل ممسک
فرهنگ لغت هوشیار
پناهجای، گریز گاه، جنبیدن، باز پس شدن، درنگ کردن، گریز گریختن، گریز: (شک نیست که طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه. 1317 ص 173)
فرهنگ لغت هوشیار
خلم، مف آب بینی پوشش صورتی رنگی که حفره داخلی عده زیادی از اندامها را (مانند دهان مری قصبه الریه روده معده و غیره) میپوشاند و بسبب داشتن منافذ مربوط بغدد مترشحه سطحش همیشه مرطوب است. مخاط در حقیقت مجموعه دوبافت است: یکی بافت پوششی در بالا و دیگر بافت پیوندی در زیر آن. اصطلاحا میگویند: مخاط عبارت از غشایی است که تشکیل شده از نسجی پوششی با یک لایه آستر بافت پیوندی غشا مخاطی پوشش مخاطی، ترشحات غدد وابسته به پوشش مخاطی، آب بینی. یا غشا شیطان. تار عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناط
تصویر شناط
خوش آب و رنگ: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناط
تصویر سناط
کوسه کوسج، تنک ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناط
تصویر حناط
کسی که جسد میت را حنوط کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناط
تصویر زناط
انبوهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منطقه، میانبند ها کمر بند ها نیسنگ ها نیسنگان، جمع منطق و منطقه: کمر بندها، منطقه های جغرافیایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناطل
تصویر مناطل
جمع منطله، شیره کشی ها افشردگی ها
فرهنگ لغت هوشیار
شیدگاه چراغ راهنما، گلدسته جوتره (به معنی مناره باشد) هاچ محل نور جای روشنایی، جای بلندی که بر آن چراغ افروزند برای راهنمایی مسافران و کشتی، ستونی مرتفع که از آجر یا سنگ بر آورند و بر بالای آن اذان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناطق
تصویر مناطق
((مَ طِ))
جمع منطقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منال
تصویر منال
یافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منوط
تصویر منوط
باز بسته
فرهنگ واژه فارسی سره
منطقه ها، نواحی، ناحیه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد