- مناصح
- نصیحت کننده، پنددهنده
معنی مناصح - جستجوی لغت در جدول جو
- مناصح
- پند گوی، پندنده، نصیحت کننده، پند دهنده: (... و استرضا جوانب از موالف و مجانب و اقارب و اباعد... و مناطق و مناصح... باتمام رسانید) (مرزبان نامه. . 1317 ص 180)
- مناصح ((مُ ص))
- نصیحت کننده، پند دهنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نصیحت کردن، اندرز دادن
مناصحه و مناصحت در فارسی: پند گویی نصیحت کردن اندرز دادن، اندرز گویی
نصیحت کردن اندرز دادن، اندرز گویی
یکدیگر را نصیحت کردن
منیحه ها، عطاها، بخشش ها، جمع واژۀ منیحه
منجح ها، پیروزمندها، کامیاب ها، جمع واژۀ منجح
یکدیگر را پند دهنده و نصیحت کننده
جمع منصب، پایه ها، پایگاهان، رتبه ها، درجه ها، ارباب ها، اصحاب مناصب، درجه داران
جمع منجح، کامیابان، کامروایان، پیروز مندان
منصب ها، مقام ها، رتبه ها، پایه ها، شغلهای رسمی، جمع واژۀ منصب
پند دهنده، نصیحت کننده
پناهجای، گریز گاه، جنبیدن، باز پس شدن، درنگ کردن، گریز گریختن، گریز: (شک نیست که طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه. 1317 ص 173)
دهنده
سوزن
نصیحت کننده، اندرزگو، واعظ
فرار، گریز