جدول جو
جدول جو

معنی مناجح

مناجح
منجح ها، پیروزمندها، کامیاب ها، جمع واژۀ منجح
تصویری از مناجح
تصویر مناجح
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مناجح

مناجح

مناجح
جَمعِ واژۀ مُنجِح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ منجح، به معنی فیروزمند. (آنندراج) ، در شواهد زیر به معنی رستگاریها و پیروزیها و برآمدن حاجات آمده که بنابر قاعده باید جمع مَنجَح یا مَنجَحَه باشد، اما این دو صیغه در کتب لغت که در دسترس ما بود دیده نشد: مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطار امطار این علوم سیراب می گردد. (تاریخ بیهق ص 4). باری تعالی و تقدس هرچه مصالح احوال و مناجح آمال او در آن است ارزانی دارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 105). حق سبحانه تعالی ضامن مناجح آمال و سازندۀ مصالح احوال. (منشآت خاقانی ایضاً ص 133). امیر ناصرالدین همگنان را در کف رعایت خویش گرفت و به مصالح و مناجح همه قیام نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25). هیچ چیز از مقدور و میسور در حفظ مصالح و نظم مناجح آن حضرت دریغ نیست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 176). مملوک و مقدور خویش در مصالح و مناجح او بذل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). قبلۀ علم که ارباب حوائج و اصحاب مناجح از هر فج عمیق و از هر دیار جدید و عتیق به جانب او همی به سعی آمدندی... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 443). و قاعده عدل که مناجح خلق ومصالح ملک بر آن مبتنی است خلل پذیرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 166). ترجیح جانب دوستان... بر هرچه مصالح و مناجح آمال و امانی این جهانی است در مذهب فتوت وشریعت کرم واجب است. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 64)
لغت نامه دهخدا

مناصح

مناصح
پند گوی، پندنده، نصیحت کننده، پند دهنده: (... و استرضا جوانب از موالف و مجانب و اقارب و اباعد... و مناطق و مناصح... باتمام رسانید) (مرزبان نامه. . 1317 ص 180)
مناصح
فرهنگ لغت هوشیار