- منازقه
- دشنام دادن، نزدیک گردیدن
معنی منازقه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستیز، درگیری
خصومت کردن، ستیزه کردن
منافقه و منافقت در فارسی دو رویی دو زبانی ماخی ابلوکی دورویی کردن نفاق ورزیدن، دورویی نفاق
همسخنی
منازله در فارسی: جنگ پیاده فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
منازعه و منازعت در فارسی: ستیزه، آرزومندی، نزدیک شدن، پیوستگی نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
هماورد، پیکار
گفتاورد، گفتمان، همنگری، نگرگویی
مهرورزی، هم مهری
خودداری
جمع زندیق
رقابت کردن، هم چشمی کردن
در امری با هم بحث و گفتگو کردن
با کسی عشق ورزیدن، عشق بازی کردن
بر کسی تنگ گرفتن و سخت گیری کردن
زندیق ها، کافران، جمع واژۀ زندیق
با هم پیکار کردن، در میدان با حریف جنگیدن
عشق بازی کردن با زنان، سخنان عشق آمیز گفتن
متضاد، چیزی که با دیگری مخالف باشد، ضد یکدیگر، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلمات ضد یکدیگر در نظم یا نثر، تضاد، مطابقه، طباق، مقابل مترادف، در علوم ادبی ویژگی دو کلمۀ مخالف هم مانند سیاه و سفید، سرد و گرم، بلند و کوتاه، شیرین و تلخ، پاک و نا پاک و بیش و کم
با کسی دوستی کردن، از روی اخلاص با کسی دوست شدن
شاخ زدن به یکدیگر، کنایه از پیکار کردن، نبرد کردن
دست در گردن یکدیگر انداختن، همدیگر را در آغوش کشیدن، عناق
مونث متناسق
مجازات در فارسی: پاد افرایش پاد فرایش کیفر
از پهلو گادن
مخازات در فارسی خوار کردن، رسوا کردن
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
مرازبه در فارسی - از ریشه پارسی مرز بانان جمع مرزبان بسیاق عربی
مونث مرتزق: روزی خوار رستادی مونث مرتزق، کسانی که وجه ارتزاق دریافت دارند: مواجب مرتزقه خانقاه غازانی
با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن در آن
مصادقه و مصادقت در فارسی: رو راستی همدوستی دوستی کردن با یکدیگر، دوستی وداد
دریغ و سخت گیری
مطابقه و مطابقت در فارسی: ساچش بتایش، برابر کردن، چفسانیدن، مرو سیدن، یگانستن با هم ساختن، رو با رویی اتفاق کردن متحد شدن، مقابل کردن چیزی است بمثل آن، اتفاق اتحاد، مقابله