جدول جو
جدول جو

معنی مناحات - جستجوی لغت در جدول جو

مناحات(مَ)
جمع واژۀ مناحه. (اقرب الموارد). رجوع به مناحه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناوات
تصویر مناوات
با هم دشمنی کردن و فخر نمودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منادات
تصویر منادات
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منافات
تصویر منافات
ناسازگاری، تضاد، مخالف هم بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناغات
تصویر مناغات
با کسی خوش زبانی کردن و او را مسرور کردن، عشق بازی کردن با زنان، مغازله کردن با زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناجات
تصویر مناجات
رازونیاز کردن، راز دل خود را به کسی گفتن، رازگویی و عرض نیاز به درگاه خدا
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ منام. (اقرب الموارد). خوابها. (غیاث) (آنندراج). رؤیاها. احلام: از امثال منامات و اشباه تفاؤلات. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 133). و رجوع به منام شود، آنچه اهل خلوت در خواب بینند در مقابل واقعه و مکاشفت. (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی) : و از جملۀ واقعات بعضی صادق باشند و بعضی کاذب همچنانک منامات. (مصباح الهدایه چ همایی ص 171). در بیشتر وقایع و منامات نفس با روح مشارکت بود. (مصباح الهدایه ایضاً ص 171). پس مکاشفات همه صادق باشند و واقعات و منامات بعضی صادق و بعضی کاذب. (مصباح الهدایه ایضاً ص 171). پس معلوم شد که در واقعات و منامات هم صدق واقع شود و هم کذب. (مصباح الهدایه ایضاً ص 176)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
چرمهای شتربچگان که گیاه پر کرده دارند تا ناقه گمان برد که بچۀ اوست. (منتهی الارب). پوست شتربچگان آگنده از کاه و جز آن که برای ماده شتران شیرده حاضر می کنندتا گمان برند که بچۀ خود آنهاست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَرْ رَ)
راز گفتن با کسی. (آنندراج). راز و نیاز. نجوی کردن. مسارّه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجاه: علی گوش بر دهن رسول نهاد و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی گفت. (قصص الانبیاء ص 240).
تو ای نتیجۀ دولت نجات احراری
که با تو دولت پاینده را مناجات است.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 129).
گهی با می گسارم انده خویش
گهی با جام باشم در مناجات.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 395).
یک بار مناجات تو دروصل شنیدم
بار دگر امید مناجات تو دارم.
سنائی (ایضاً ص 472).
با قدح و بلبله تسبیح کرد
با دف و طنبور مناجات کرد.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 74).
شاهزاده به قوت حس سمع مناجات ایشان را ادراک کرد و از بیم بر خود بلرزید. (سندبادنامه ص 141).
بنفشه با شقایق در مناجات
شکر می گفت فی التأخیر آفات.
نظامی.
رجوع به مناجاه شود.
، رازگویی به درگاه خدای تعالی و عرض نیاز و درخواست از درگاه خدای تعالی. (ناظم الاطباء) : گروهی در انس به وی در مناجات بدان درجه رسیده اند که آتش در دیگر جانب سرای افتاده است خبر نداشته اند. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 854). علامت پنجم آنکه بر خلوت و مناجات حریص باشد. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 854). وحی آمد به داود (ع) که اولیاء مرا با اندوه و... کار است که آن حلاوت مناجات من در دل ایشان بیفزاید. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 857). پیران بنی اسرائیل گفتند ما نیز خواهیم که سخن خدای تعالی بشنویم و ترا پیش قوم گواهی دهیم. چون مناجات همی شنیدند گفتند: تا به دیدار نبینیم باور نداریم. (مجمل التواریخ والقصص). بیان مناجات ایشان در قرآن مجید بر این نسق دارد: یا ویلنا من بعثنا... (کلیله و دمنه).
هر آن روزی که باشم در خرابات
همی نالم چو موسی درمناجات.
سنائی (دیوان چ ص 394).
ای محب جمال حضرت غیب
تا نجوئی وصال طلعت غیب
نکشی شربت ملاقاتش
نچشی لذت مناجاتش.
سنائی (حدیقهالحقیقه چ مدرس رضوی ص 109).
پس از طبقۀ انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتند... به کمال کرم و نهایت حکمت ایجاد فرمود. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4).
هر زمانی چنار سوی فلک
به مناجات دست بردارد.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 124).
وآن پیر کو خلیفه کتاب دل من است
چون صبح دید سر به مناجات درگشاد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 760).
دیر است که در ضمن این مناجات با خدای عز و جل عهدها رفته است... که به هیچکس و ناکس از خوانندگان دین و دنیا عبد و خادم ننویسم. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 369). در طی مناجات سحرگاهی از درگاه الهی درخواسته می آید تا آن زمان انس و اوان سلوت را مکرر گرداناد. (منشآت خاقانی ایضاً ص 96).
نی مرد مناجاتم نی رندخراباتم
نی درخور محرابم نی در صف خمارم.
عطار.
عبادت خدای تعالی در سه نوع محصور تواند بود، اول آنچه تعلق به ابدان دارد، مانند صلوه و صیام و وقوف به مواقف شریفه از جهت دعا و مناجات. (اخلاق ناصری). گفت همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات. (گلستان). درویشی در مناجات می گفت: یارب بر بدان رحمت کن. (گلستان). پس از چند روز که از مناجات بازآمد... (گلستان). نیز شیطان در هیچ وقت بر حال مؤمن چندان غیرت نبرد که در حال صلوه و وقت قرب و مناجات او با خداوند تعالی. (مصباح الهدایه چ همایی ص 289). امداد روح قرب و منادات و ذوق انس و مناجات ازهیأت صلوه به وجود مصلی متصل و متواتر باشد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 170). طبقۀ دیگر اهل مناجات که بواسطۀ معانی ابیات که در سماع شنوند با حق به دل خطاب کنند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 194). پس اگر نطق لسان حاکی و ترجمان نطق دل نباشد مصلی نه متکلم بود به طریق مناجات با حق تعالی و نه مستمع به طریق فهم از او. (مصباح الهدایه ایضاً ص 305).
- مناجات کردن، دعا کردن به درگاه خدای تعالی. راز و نیاز کردن با خدا. راز گفتن با خدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس این قوم موسی هفتاد تن بر آن کوه برآمدند و آنجا بایستادند تا موسی مناجات بکرد. (ترجمه تفسیر طبری چ یغمایی ج 1 ص 70). عاقل آن است که وی راچهار ساعت بود، ساعتی در حساب خویش کند و ساعتی با حق تعالی مناجات کند و... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 764). شب درآید تا زحمت عوایق برخیزد و وی به خلوت با دوست مناجات کند. (کیمیای سعادت ایضاً ص 854). ایزدتعالی او را نبوت داد و با موسی مناجات کرد. (مجمل التواریخ و القصص).
به هر فتحی همی کرده ست با ایزد مناجاتی
که اسبش طور سینا گشت و او موسی عمران شد.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 170).
در بند غزان شبی مناجاتی کرد که الهی مرا از تمتع دنیایی هیچ باقی نمانده است جز سه آرزو. (لباب الالباب چ نفیسی ص 41).
ما ره ز قبله سوی خرابات می کنیم
پس در قمارخانه مناجات می کنیم.
عطار (دیوان چ تقی تفضلی ص 509).
چنانکه موسی علیه السلام با حضرت عزت مناجات کرد که الهی من اهلک. (مصباح الهدایه چ همایی ص 356).
، (اصطلاح تصوف) مناجات عبارت از مخاطبت اسرار است در مقام صفای اذکار برای ملک جبار. (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مناواه. خصومت: هر دو به معادات یکدیگر برخیزند و کار به مناوات انجامد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 49). رجوع به مناواه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ / مَ)
جمع واژۀ مناخ یا مناخ. (محیط المحیط). و رجوع به مناخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
ازدواجها. عروسیها. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ مناکحه: آنچه راجع بود به اهل منازل به مشارکت مانند مناکحات و... (اخلاق ناصری). رجوع به مناکحه و مناکحت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از هم جدا شدن و نفی کردن و با هم هر دیگری را نیست کردن، چنانکه نقیض و ضدیت که میان شب و روز و گرمی و سردی است. (غیاث) (از آنندراج). منافاه، مدافعه و دورکردگی. مباینت. مناقضت. ضدیت. مخالفت. (ازناظم الاطباء). ناسازگاری. ناسازواری. اختلاف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دیو را از مباینت طینت و منافات طبیعت... عجب آمد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 53). مصافات به منافات انجامید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 149). پس هیچ منافات نبود میان این سه حدیث. (مصباح الهدایه چ همایی ص 103). رجوع به منافاه شود.
- منافات داشتن، نقیض بودن و ضد بودن. (ناظم الاطباء). اختلاف داشتن. ناسازگار بودن.
- منافات داشتن دو چیز با هم، نقیض بودن دو چیز و جمع نشدن با هم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مناغاه. سخن نرم گفتن. خوش زبانی کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بعد، مراعات فراوان و مناغات بی پایان فرمود. (روضهالعقول، مقدمۀ مرزبان نامه چ افست تهران سال 1338 ص ط). او را به انواع مناغات مبذول دار و حسن و جمال و غنج و دلال او را مدح کن. (روضهالعقول، مقدمۀ مرزبان نامه ایضاً ص یب). رجوع به مناغاه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
کارهای مباح و مشروع و روا. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مباح. رجوع به مباح شود، (اصطلاح حقوقی) و آن اموالی است که ملک اشخاص نباشد. اموالی است که بعنوان مالکیت در اختیار هیچ مقامی نباشد. (فرهنگ حقوقی دکتر جعفری لنگرودی). مباحات اموالی را گویند که مالک ندارد و هرکس میتواند طبق مقررات مربوطه به هر قسم آنها را تملک کند و همچنین طبق مادۀ 92 قانون مدنی ایران که میگوید ’هرکسی میتواند با رعایت قوانین و نظامات راجعه به هریک از مباحات از آنها استفاده نماید’. (از حقوق مدنی ایران تألیف دکتر امامی ص 71)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منحات. (اقرب الموارد). رجوع به منحات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مساحه. رجوع به مساحت و مساحه شود
لغت نامه دهخدا
کرانه، (منتهی الارب)، جمع ناحه است، رجوع به ناحه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منامات
تصویر منامات
جمع منام، خواب ها جمع منام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناوات
تصویر مناوات
دشمنی کردن باهم، مفاخرت کردن، دشمنی، مفاخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحات
تصویر منحات
رنده از ابزار های درود گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحات
تصویر مباحات
جمع مباح، روا ها شایست ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافات
تصویر منافات
از هم جدا بودن، خلاف یکدیگر بودن نقیض هم بودن، جدایی، خلاف
فرهنگ لغت هوشیار
راز و نیاز کردن با کسی نجوی کردن با کسی، با خدا راز و نیاز کردن، پی بردن بعقاید نهانی یکدیگر: (اگر تکلف در توقف داری بصحبت و محرومیت لایق تر افتد و معول در این معانی بر معاینه ضمایر و مناجات عقاید تواند بود) (کلیله مصحح مینوی. 249)، راز گویی، عرض نیاز بدرگاه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
با هم نزد حاکم رفتن، بر یکدیگر نازیدن، گرو بستن بتاختن اسب و جز آن، نازش افتخار، گرو بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منادات
تصویر منادات
یکدیگر را آواز دادن، جارزدن، جار زنی اعلان
فرهنگ لغت هوشیار
مغازله کردن با زنان، معارضه کردن با کسی، خوش زبانی کردن با کسی و مسرور کردن او را: (بعد مراعات فراوان و مناغات بی پایان فرمود) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. 1317 ص ح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناحبت
تصویر مناحبت
((مُ حِ بَ))
با هم نزد حاکم رفتن، بر یکدیگر بالیدن، گرو بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناجات
تصویر مناجات
((مُ))
راز و نیاز کردن با خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناوات
تصویر مناوات
((مُ))
دشمنی کردن با هم، مفاخرت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منافات
تصویر منافات
((مُ))
یکدیگر را راندن و دور کردن، مخالفت، ضدیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناغات
تصویر مناغات
((مُ))
مغازله کردن با زنان، معارضه کردن با کسی، خوش زبانی کردن با کسی و مسرور کردن او را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناجات
تصویر مناجات
راز و نیاز
فرهنگ واژه فارسی سره
اختلاف، تفاوت، تنافر، تضاد، ناهم خوانی، تناقض، مغایرت، ناسازگاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دعا، رازگویی، نیایش، رازونیاز کردن (باخدا) ، نجوا کردن، سحر، سحرگاه (در ماه رمضان)
فرهنگ واژه مترادف متضاد