معنی مناحبت مناحبت((مُ حِ بَ)) با هم نزد حاکم رفتن، بر یکدیگر بالیدن، گرو بستن تصویر مناحبت فرهنگ فارسی معین
مناحبت مناحبت با هم نزد حاکم رفتن، بر یکدیگر نازیدن، گرو بستن بتاختن اسب و جز آن، نازش افتخار، گرو بندی فرهنگ لغت هوشیار
مناسبت مناسبت با هم نسبت و خویشی داشتن، مشابه شدن، نسبت خویشی، مشابهت همانندی، جمع مناسبات فرهنگ لغت هوشیار
مناهبت مناهبت برابر هم دویدن در مسابقه، بسخن گرفتن، غارت کردن، مسابقه در دو، سخن گویی، غارت فرهنگ لغت هوشیار