جدول جو
جدول جو

معنی مناحبت

مناحبت((مُ حِ بَ))
با هم نزد حاکم رفتن، بر یکدیگر بالیدن، گرو بستن
تصویری از مناحبت
تصویر مناحبت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مناحبت

مناحبت

مناحبت
با هم نزد حاکم رفتن، بر یکدیگر نازیدن، گرو بستن بتاختن اسب و جز آن، نازش افتخار، گرو بندی
فرهنگ لغت هوشیار

مصاحبت

مصاحبت
هم صحبت شدن با کسی، یار شدن، همدم گشتن، هم صحبتی، همدمی
مصاحبت
فرهنگ لغت هوشیار

مناسبت

مناسبت
با هم نسبت و خویشی داشتن، مشابه شدن، نسبت خویشی، مشابهت همانندی، جمع مناسبات
فرهنگ لغت هوشیار

مناهبت

مناهبت
برابر هم دویدن در مسابقه، بسخن گرفتن، غارت کردن، مسابقه در دو، سخن گویی، غارت
فرهنگ لغت هوشیار