- ملیء
- توانگر خوش سودا (خوش معامله)، چابک توانگر نیکو معامله و مقتدر
معنی ملیء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
نمک دار، گندمگون، خوب صورت، نمکین
دارویی که معده و روده ها را نرمی و لینت بدهد، نرم کننده
آمدن آمدن مقابل ذهاب: نه بی عبارت او خلق را قیام و قعود نه بی اجازت او روز را مجیء و ذهاب. (عثمان مختاری)
مری در فارسی سرخنای، گوارنده مری در فارسی: دو رو دو رنگ
درخشنده روشنایی دهنده، درخشان روشن
هراش آور قی آورنده توضیح دوایی را نامند که بقوت حرارت خود ترقیق نماید اخلاط غلیظه محتبسه در مجاری غذا و معده را و به قی دفع نماید مانند تخم ترب (مخزن الادویه)
نرماک نرم گرداننده، غذا یا دوایی که با خوردن آن مزاج اندکی عمل کند توضیح دوایی که بقوت حرارت معتدله و رطوبت خود اخراج نماید آنچه در معده و امعا است مانند مغز فلوس و تمر هندی و شیر خشت (مخزن الادویه)
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند
خا وند خدا وند، شهریار صاحب ملک، صاحب خداوند، پادشاه:جمع ملکاء، خدای تعالی. یا ملیک سماوات. خدای متعال: (ملیک سماوات و خلاق ارضین بفرمان او هر چه علوی و سفلی) (منوچهری. د. چا. 141: 2)
مردی شیرین و خوب صورت
قومیت، صفات ملتی
صاحب ملک، پادشاه
بدکردار، گناه کار
میهنی، مردمی، مردمانه
ملی در فارسی کشوریک پا ترمی توانگر و مالدار (نیکو معامله)
توانگر، توانا
مربوط به ملت
National, Nationally
nacional, nacionalmente
narodowy, narodowo
национальный , национально
національний , національно