- ملمه
- ملمه در فارسی مونث ملم: بد آمد پتیار سختی مونث ملم پیش آمد سخت بلا، جمع ملمات
معنی ملمه - جستجوی لغت در جدول جو
- ملمه ((مُ لَ مَّ))
- سختی ها، پیشآمدهای سخت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انبوهی و ازدحام عده بسیار از هر چیزی در حال جنبش: لملمه بچه لملمه شپش لملمه مگس
واژه
ریش انبوه و بلند
رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
شهبانو
مانایی (شباهه) هاوندی راست و درست
سوراخ، رخنه
اژغ هم آوای ابر آن چه از شاخه های درخت در پیرایش ببرند
شنگار از گیاهان، کنه، نوک پستان، پوستخورک از خرفستران
تخته سنگ
سنگ پهن، نازک اندام زن گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
مؤنث واژۀ مسلم
بیابان، دشت بی آب و علف
قدرت و توانایی کاری یا سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین شود
ملک و قدرت
صفت راسخ در نفس
ملک و قدرت
صفت راسخ در نفس
الهام کننده، تلقین کننده
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
شدت میل به جماع، تیز شهوت شدن
سخن، لفظی که معنی داشته باشد، آنچه انسان بر زبان می راند و مطلب خود را به وسیلۀ آن بیان می کند، یک جزء از کلام
کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره
کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره
کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
رخنه، سوراخ، ترک، کنایه از خلل
پادشاه زن، زن پادشاه، زوجۀ شاه، شهبانو
قلم مانند، در کشاورزی قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم می برند و در شرایطی نگه می دارند تا ریشه داده و سبز شود
قلمه زدن: ( در کشاورزی، بریدن قلمه، کاشتن قلمه
قلمه زدن: ( در کشاورزی، بریدن قلمه، کاشتن قلمه
ظالم ها، ستمگران، بیدادگران، جباران، ظالمین، ظلّام، جمع واژۀ ظالم
کسی که امری به او الهام یا تلقین شده، الهام شده
ظلم و ستم، آنچه به ظلم و ستم از کسی گرفته شده باشد
شیری که به آن پنیرمایه زده باشند و اندکی سفت شده باشد، شیر بریده که در دستمال ریخته و آب آن را گرفته باشند
تخته سنگ، سنگ مسطح و نازک، سنگی که ورقه ورقه شود، سنگ لوح، لوح سنگی که در قدیم برای کودکان دبستانی بر روی آن سرمشق می نوشتند، برای مثال نخست چون پدرم پلمه بر کنار نهاد / چه علم ها که بخواندم از آن به غیر زبان (عمید لوبکی- مجمع الفرس - پلمه)
ریش بلند و انبوه، ویژگی مردی که ریش بلند و انبوه داشته باشد
نوعی خوراک که برنج و گوشت و لپه و سبزی را در برگ مو، برگ کلم، بادمجان، گوجه فرنگی و مانند آن ها می پیچند و می پزند
کوماج گونه ای از نان نان پهن شده