- ملمس (مَ مَ)
لمس. (اقرب الموارد) (المنجد). بساوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قال الشیخ الرباطات هی کالاوتار، عصبانیه المرئی و الملمس ای شبیه بالعصب فی البیاض و هوالمرئی و لدونه القوام و هوالملمس. (بحرالجواهر).
- لطیف الملمس، هموار. لغزان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- لین الملمس، لغزنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هو (ای حجرالارمنی) لین الملمس. (قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا، یادداشت ایضاً).
- ناعم (ناعمه) الملمس، نرم به بساوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ذکیهالرائحه ناعمه المشم و الملمس. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً).
،
{{اسم}} جای بسودن. (منتهی الارب). جای سودن دست و تن و پوست. (ناظم الاطباء). موضع لمس. (اقرب الموارد)، تن و پوست. (منتهی الارب)
- لطیف الملمس، هموار. لغزان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- لین الملمس، لغزنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هو (ای حجرالارمنی) لین الملمس. (قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا، یادداشت ایضاً).
- ناعم (ناعمه) الملمس، نرم به بساوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ذکیهالرائحه ناعمه المشم و الملمس. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً).
،
{{اسم}} جای بسودن. (منتهی الارب). جای سودن دست و تن و پوست. (ناظم الاطباء). موضع لمس. (اقرب الموارد)، تن و پوست. (منتهی الارب)
