جدول جو
جدول جو

معنی ملمس - جستجوی لغت در جدول جو

ملمس
(مَ مَ)
لمس. (اقرب الموارد) (المنجد). بساوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قال الشیخ الرباطات هی کالاوتار، عصبانیه المرئی و الملمس ای شبیه بالعصب فی البیاض و هوالمرئی و لدونه القوام و هوالملمس. (بحرالجواهر).
- لطیف الملمس، هموار. لغزان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- لین الملمس، لغزنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هو (ای حجرالارمنی) لین الملمس. (قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا، یادداشت ایضاً).
- ناعم (ناعمه) الملمس، نرم به بساوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ذکیهالرائحه ناعمه المشم و الملمس. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً).
،
{{اسم}} جای بسودن. (منتهی الارب). جای سودن دست و تن و پوست. (ناظم الاطباء). موضع لمس. (اقرب الموارد)، تن و پوست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ملمس
لمس
تصویری از ملمس
تصویر ملمس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملوس
تصویر ملوس
(دخترانه)
قشنگ، ظریف و خوشگل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشمس
تصویر مشمس
در آفتاب گذاشته شده، آفتاب زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخمس
تصویر مخمس
مسمطی که در هر بند آن پنج مصراع باشد، در ریاضیات پنج گوشه، در فقه ویژگی چیزی که خمس به آن تعلق می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتمس
تصویر ملتمس
التماس کننده، خواهش کننده، درخواست کننده، جستجو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتمس
تصویر ملتمس
طلب شده، خواسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
نرم وقشنگ، زیبا، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملبس
تصویر ملبس
پنهان و پوشیده، در آمیخته، لباس پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ململ
تصویر ململ
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملبس
تصویر ملبس
پوشیدنی، جامۀ پوشیدنی، پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملمی
تصویر ملمی
خلر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحس
تصویر ملحس
دلیر، آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
ملمه در فارسی مونث ملم: بد آمد پتیار سختی مونث ملم پیش آمد سخت بلا، جمع ملمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملموس
تصویر ملموس
لمس شده و بدست سوده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ململ
تصویر ململ
قسمی پارچه نخی نازک و لطیف که از آن چارقد و جامه تابستانی دوزند: (پیراهنش به چسبیده بود و از زیر ململ نازکی که بتن داشت موهای زبر پر پشت سیاهش شناور تو عرق تنش بود) (تنگسیر. 10)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملمع
تصویر ملمع
روشن کننده و درخشان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتمس
تصویر ملتمس
جوینده چیزی، خواهشمند، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
آفتابدیده، آفتابزده، می آفتابی در آفتاب گذارده شده آفتاب زده، شراب آفتاب پرورد: وز شرابهای مسکر شراب انگوری که از انگور لعل کرده باشند و مشمس بود. و مشمس آن بود که انگور را یک هفته بافتاب بنهند و باز بکوبند و بخمهای سنگین روغن داده اندر کنند و شش ماه بنهند تا تمام برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
زیبا و خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملبس
تصویر ملبس
جامه و پوشش، پوشاک، پوشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شکر لای مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قند سازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل میشود. معمولا نتیجه جوشاندن نیشکر در حدود 40 یا 60 درصد قند قابل استخراج دارد و از آن جهت استخراج شکر استفاده میکنند ولی ملاسی که از شیره چغندر قند حاصل میشود چون قبلا مورد استفاده استخراج شکر قرار گرفته دیگر مقدار قند موجود در آن عملا در کارخانه های قند سازی قابل استخراج نیست و با وجود آنکه مقدار قند موجود در آن ممکنست تا 20 الی 30 درصد هم برسد بعلت وجود املاح پتاس زیادی که در آن است این ملاس مورد استفاده برای استخراج قند واقع نمیشود ولی در عوض از آن جهت ساختن الکل و استخراج نمکهای پتاس موجود در آن و کشت مخمرات جو استفاده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخمس
تصویر مخمس
پنج گوشه کرده شده، پنج رکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمس
تصویر تلمس
پیاپی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلمس
تصویر دلمس
پتیاره (بلا) سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
((پَ مَ))
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن، اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخمس
تصویر مخمس
((مُ خَ مَّ))
پنج تایی، شعری که هر بند آن پنج مصراع باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشمس
تصویر مشمس
((مُ شَ مَّ))
آفتاب زده
فرهنگ فارسی معین
((مِ))
مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قندسازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
((مَ))
زیبا، خوشگل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملمه
تصویر ملمه
((مُ لَ مَّ))
سختی ها، پیشآمدهای سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملموس
تصویر ملموس
((مَ))
لمس شده، قابل لمس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملموس
تصویر ملموس
بسودنی
فرهنگ واژه فارسی سره