جدول جو
جدول جو

معنی ملثه - جستجوی لغت در جدول جو

ملثه
(مُ ثَ)
اول تاریکی شب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملکه
تصویر ملکه
(دخترانه)
همسر پادشاه، شهبانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
قدرت و توانایی کاری یا سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین شود
ملک و قدرت
صفت راسخ در نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
پادشاه زن، زن پادشاه، زوجۀ شاه، شهبانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثلثه
تصویر مثلثه
ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است مثلاً پ، ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند، مثلث
مثلّثۀ آبی: در علم نجوم سه برج حوت و سرطان و عقرب
مثلّثۀ مایی: در علم نجوم سه برج حوت و سرطان و عقرب، مثلّثۀ آبی
مثلّثۀ آتشی: در علم نجوم سه برج حمل و اسد و قوس
مثلّثۀ ناری: در علم نجوم سه برج حمل و اسد و قوس، مثلّثۀ آتشی
مثلّثۀ بادی: در علم نجوم سه برج جوزا و میزان و دلو
مثلّثۀ هوایی: در علم نجوم سه برج جوزا و میزان و دلو، مثلّثۀٴ بادی
مثلّثۀ خاکی: در علم نجوم سه برج ثور و سنبله و جدی
مثلّثۀ ترابی: در علم نجوم سه برج ثور و سنبله و جدی، مثلّثۀ خاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثله
تصویر مثله
بریدن گوش، بینی یا لب کسی به عنوان شکنجه، بریده شدن گوش، بینی یا لب کسی، ویژگی شخص مثله شده
فرهنگ فارسی عمید
(مِ جَثْ ثَ)
مجثاث. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مجثاث شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ثُ لَ / مَ لَ)
عقوبت. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (محیط المحیط) ، کاری که بدان عبرت گیرند. ج، مثولات، مثلات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عذابی که در قرون گذشته به کسی رسیده باشد و بدان عبرت گیرند. ج، مثلات. (از اقرب الموارد) ، قطع گوش و بینی و دیگری از اعضاء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَلْ لَ ثَ / ثِ)
مأخوذ از تازی، سه تایی و سه گوشه. (ناظم الاطباء). سه گوشه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از مثلثات چهارگانه مصطلحۀمنجمین است. (آنندراج). در نزد منجمان هر سه برجی از بروج دوازده گانه را که بر طبیعت واحد باشند خوانندپس حمل و اسد و قوس مثلثۀ آتشی هستند زیرا هر سه بر طبیعت آتشند و ثور و سنبله و جدی مثلثۀ ارضیه هستند زیرا هر سه بر طبیعت خاکند و جوزا و میزان و دلو مثلثۀ هوائیه اند زیرا هر سه بر طبیعت هوا هستند و سرطان و عقرب و حوت مثلثۀ مائیه هستند زیرا هر سه برطبیعت آبند و هر یک از مثلثه های مذکور به ستاره ای منسوب است که آن ستاره را رب آن مثلثه نامند و ارباب دو مثلثۀ ناریه و هوائیه کواکب نرینه از سیارات می باشند و ارباب دو مثلثۀ ارضیه و مائیه کواکب ماده ازسیارات هستند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). آن برجها که طبع ایشان یکی است به هر دو کیفیت، نهادشان اندر فلک بر زاویه های مثلث متساوی الاضلاع است. وزین جهت برجهای مثلثه را یک چیز شمرند هر چند سه اند. و حکم ایشان یا یکی باشد یا نزدیک یک به دیگر. پس مثلثۀ نخستین حمل و اسد و قوس است آتشی گردآرنده و برکننده و تفصیل دلالت برجهای او آن است که حمل را آن آتشهاست که همی فروزند و بکار دارند. و اسد را آن آتشها که اندر سنگ و درخت بود و قوس را آن آتشهای غریزی است که از دل جانور به تن او پراکنده همی شود. و مثلثۀ دوم ثور و سنبله و جدی است خاکی دهنده از تونگری و تفصیلش آن است که ثور را آن گیاههاست که تخم ندارند و سنبله را آنچه تخم دارد و درخت او خرد بود و جدی را آنچه بالا گیرد و دراز و بزرگ شود. و مثلثۀ سیم جوزا و میزان و دلو هوایی است، بادی پراکنده و به تفصیل جوزا را آن هوای معتدل است که زنده کند و زنده دارد ومیزان را آن هواست که درختان از وی ببالند و آبستن شوند و میوه برسانند و دلو را هوای آشفته و زیانکار. مثلثۀ چهارم سرطان و عقرب و حوت آبی است بستاننده. و به تفصیل سرطان را آب خوش و پاک و عقرب را آب آمیخته و سخت رو و حوت را آب شور و گنده و ناخوش. (التفهیم ص 351 و352). هر سه برجی که بر یک طبیعت باشند که آنها را بر سه کوکب منسوب دارند که یکی صاحب مثلثه باشد و مقدم به روز و دیگری مقدم در شب و سومی شریک این دو به شب و روز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مثلثۀ آبی، عبارت از سرطان و عقرب و حوت وآن را مثلثۀ مائی نیز خوانند. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- مثلثۀ آتشی، مثلثۀ ناری باشد که کنایه از برج حمل و برج اسد و برج قوس است از جمله بروج دوازده گانه فلکی. (برهان). کنایه از برج حمل و اسد و قوس و آن را مثلثۀ ناری هم خوانند. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- مثلثۀ ارضی، مثلثۀ خاکی. رجوع به ترکیب مثلثۀ خاکی شود.
- مثلثۀ بادی، مثلثۀ هوایی باشد که کنایه از برج جوزا و برج میزان و برج دلو است. (برهان). کنایه از برج جوزا و میزان و دلو و آن را مثلثۀ هوایی نیز گویند. (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
- مثلثه باردۀ رطبه، بروج سرطان و عقرب و حوت باشد و ارباب آن مثلثه به روز زهره پس مریخ و به شب مریخ و پس زهره بود و شریک آن دو، به شب و روز قمر است. (علم احکام نجوم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب مثلثۀ آبی شود.
- مثلثۀ باردۀ یابسه، بروج ثور و سنبله و جدی باشد و ارباب آن مثلثه به روز زهره و پس ماه باشد و به شب ماه و پس زهره و شریک آن دو به شب و روز مریخ است. (علم احکام نجوم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب مثلثۀ خاکی شود.
- مثلثۀ ترابی، ثور و سنبله و جدی است. (منتهی الارب). مثلثۀ خاکی.
- مثلثۀ حارۀ رطبه، بروج جوزا و میزان و دلو باشد و ارباب این مثلثه به روز زحل و پس عطارد و به شب عطارد و پس زحل است و شریک آن دو به شب و روز مشتری است. (علم احکام نجوم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب مثلثۀ بادی شود.
- مثلثۀ حارۀ یابسه، بروج حمل و اسد و قوس باشند و ارباب این مثلثه به روز آفتاب و پس از آن مشتری و به شب مشتری و پس از آن آفتاب و شریک آن دو به شب و روز زحل است. (علم احکام نجوم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب مثلثۀ آتشی شود.
- مثلثۀ خاکی، اشاره به برج ثور و برج سنبله و برج جدی است. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء).
- مثلثۀ مائی، مثلثۀ آبی، رجوع به ترکیب مثلثۀ آبی شود.
- مثلثۀ ناری، مثلثۀ آتشی. رجوع به ترکیب مثلثۀ آتشی شود.
- مثلثۀ هوائی، مثلثۀ بادی. رجوع به ترکیب مثلثۀ بادی شود.
، نوعی عطر مرکب است. برمکیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثلث شود، حرفی که صاحب سه نقطه باشد، ثاء مثلثه یعنی ثاء که سه نقطه دارد و این را لغویین آرند مزید توضیح ضبط را تا با ’باء’ و ’تاء’ و جز آن مشتبه نشود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، قائلین به تثلیث. معتقدین به اقانیم ثلاث. ارباب تثلیث. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثلث شود، کلمه ای که حرف اول آن رابه فتحه و کسره و ضمه، هر سه می توان خواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، حمی الغب است و ظاهراً نوبۀ سه یک همان است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کوکب و آن طعامی است از برنج و نخود و باقلی که مساوی بگیرند و بکوبند و بپزند. (مکارم الاخلاق طبرسی ص 84، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَلْ لَ ثَ)
مؤنث مثلث. (ناظم الاطباء). رجوع به مثلث و مثلثه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ ثَ)
سوم تار از بربط. (ناظم الاطباء). و رجوع به مثلث شود
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ حَ)
جمع واژۀ ملح. (ناظم الاطباء). رجوع به ملح شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ ثَ)
گروه بلندآواز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ فَثْ ثَ)
از ’ف ث ث’، بسیاری و افزونی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). کثرت. گویند: لبنی فلان مفثه، یعنی بنی فلان چون شمرده شوند بسیار یافته آیند. (از اقرب الموارد) ، کثیر مفثه، بسیار مهمانی. (منتهی الارب). فلان کثیر مفثه، یعنی فلانی بسیار مهمانی کننده است. (از ناظم الاطباء) ، طعام کثیر مفثه، یعنی طعام بسیار بابرکت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(عُ ثَ)
قوت روزگذار. قوت لایموت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بخورنمیر، چیز کم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ حَ)
حرمت و سوگند و ذمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بینهما ملحه،میان آن دو حرمت و سوگند است. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ ملح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَحَ)
سخن خوش و نمکین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ)
ترس و مهابت، برکت، سخن خوش و نمکین. ج، ملح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سفیدی که آمیخته بود با سیاهی. (مهذب الاسماء). سپیدی سیاهی آمیز. (منتهی الارب) (آنندراج). سپیدسیاهی آمیخته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت کبودی و سبزرنگی. (منتهی الارب) (آنندراج). کبودی سخت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَحَثْ ثَ)
برانگیختگی و برافژولیدگی و مهمیززدگی. (ناظم الاطباء) : فرس جوادالمحثه، اسبی که پس از دویدن چون وی را برافژولند باز بدود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
لجۀ دریا. (منتهی الارب) (آنندراج). لجۀ دریا و میان دریا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ ثَ)
گروه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ملعونه در فارسی مونث ملعون گجیته: زن ملعه در فارسی: زر یون پیچ (شقایق پیچ) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
ملک و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
ملمه در فارسی مونث ملم: بد آمد پتیار سختی مونث ملم پیش آمد سخت بلا، جمع ملمات
فرهنگ لغت هوشیار
سخنی نیکو بذله نگهداری، پایندانی، پاره ای نمک، آلوده: آب سخنی نیکو، جمع ملح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملذه
تصویر ملذه
ورن (شهوت)
فرهنگ لغت هوشیار
مثلثه در فارسی مونث مثلث: بنگرید به مثلث مونث مثلث یا مثلثه آبی. برجهای سرطان عقرب و حوت. یا مثلثه آتشی. برجهای حمل اسد و قوس. یا مثلثه بادی. برجهای جوزا میزان و دلو. یا مثلثه خاکی. برجهای ثور سنبله و جدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثله
تصویر مثله
گوش و بینی بریدن، نوعی شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علثه
تصویر علثه
خورش روز گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحه
تصویر ملحه
((مُ حَ یا حِ))
سخن نیکو، جمع ملح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
((مَ لَ))
زن پادشاه، شهبانو، زنی که پادشاه باشد، زنی که نمونه بارز یک خصوصیت ظاهری یا باطنی است، ملکه عصمت، ملکه زیبایی و مانند آن، جنس ماده بالغ و بارور در جامعه حشره های اجتماعی (زنبور عسل، موریانه، مورچه) که کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملمه
تصویر ملمه
((مُ لَ مَّ))
سختی ها، پیشآمدهای سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثله
تصویر مثله
((مُ لِ))
گوش و بینی بریده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
((مَ لَ کِ))
سرعت ادراک و دریافت ذهن، جمع ملکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
شهبانو
فرهنگ واژه فارسی سره