جدول جو
جدول جو

معنی ملثم - جستجوی لغت در جدول جو

ملثم(مُ لَثْ ثَ)
بوسیده شده. (غیاث) (آنندراج) ، دهان بند بر دهن استوار بسته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ملثم(مِ ثَ)
خف ملثم، سم که سنگ را بشکند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). و رجوع به ملثوم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میثم
تصویر میثم
(پسرانه)
نام پسر یحیی از یاران علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملوم
تصویر ملوم
ملامت شده، سرزنش شده، نکوهیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملحم
تصویر ملحم
نوعی جامۀ ابریشمی، جامۀ سفید ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآثم
تصویر مآثم
گناهان، کار بد، عمل زشت، بزه، جرم، نافرمانی، معصیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
کسی که کاری یا امری بر او واجب گردیده، الزام شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملجم
تصویر ملجم
لجام شده، کنایه از مطیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
الهام کننده، تلقین کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
کسی که امری به او الهام یا تلقین شده، الهام شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
الهام کننده، در دل افکننده از جنس خیر و آن حقتعالی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملجم
تصویر ملجم
لگام کرده شده، افسار زدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیب فلز با جیوه، هرگاه دو یا چند فلز را ذوب و با هم ترکیب کنند آنرا آلیاژ گویند، و اگر یکی از آنها جیوه باشد ملغمه نامیده می شود
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت خورانیده، شکست خورده، خود چسبان، پرند تار بافته، چسبیده، نوعی پارچه که تار آن از ابریشم است: (خز بجای ملحم و خرگاه بدل باغ و بوستان آمد) (رودکی. المعجم. مد. چا. 226: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملدم
تصویر ملدم
احمق، پر گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
مجبور بر کردن کاری و مجبور بر اقرار و مغلوب و محکوم، ملزم شدن، مجبور نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موثم
تصویر موثم
گنهکار و مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوم
تصویر ملوم
ملامت کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
بوسه گاه، بوسیده بوسه دهنده، دهان بند نهاده، بوسنده بوسیده شده، جای بوسه. بوسه دهنده، آنکه دهان وی با نقاب یا دهان بند بسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند
فرهنگ لغت هوشیار
آوینش سرزنش پوزش پذیر، ناکس زفت زره پوش سرزنش کردن، سرزنش. ملامت شده ملوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرثم
تصویر مرثم
بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجثم
تصویر مجثم
جای نشستن، نشستنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماثم ماثمه، بزه کاریها کیفر سزای گناه جمع ماثم و ماثمه خطاها بزه کاریها. جزای گناه پاداش بزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلثم
تصویر تلثم
بوسه دادن، بوسه گرفتن، دهان بند نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلثم
تصویر تلثم
((تَ لَ ثُّ))
بوسه زدن، دهان بند زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
((مَ))
ملامت شده، نکوهیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
((مُ))
سزاوار نکوهش، درخور ملامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
((مُ هَ))
الهام شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
((مُ هِ))
الهام کننده، تلقین کننده، خدای تعالی، جمع ملهمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوم
تصویر ملوم
((مَ))
نکوهش شده، سرزنش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملغم
تصویر ملغم
((مَ غَ))
روغن مالی بر اعضا و مرهم نهادگی بر زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملجم
تصویر ملجم
لگام گیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
بایسته
فرهنگ واژه فارسی سره