معنی تلثم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تلثم
تلثم
- تلثم
- دهان بند نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ابن سکیت گوید: تقول بنوتمیم تلثمت بالثاء علی الفم او غیره و غیرهم یقول تلفمت بالفاء. (از اقرب الموارد) ، بوسه دادن و بوسیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تاثم
- تاثم
- توبه کردن، باز ایستادن از گناه خستوییدن (اقرار اعتراف)، باز ایستادن از گناه پتتیدن (توبه کردن) باز ایستادن از گناه توبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تلعثم
- تلعثم
- درنگ کردن، تامل کردن، درنگ و توقف در کار، درنگ و تامل هنگام سخن گفتن یا پاسخ دادن
فرهنگ فارسی عمید