جدول جو
جدول جو

معنی ملتجا - جستجوی لغت در جدول جو

ملتجا
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
تصویری از ملتجا
تصویر ملتجا
فرهنگ فارسی عمید
ملتجا
(مُ تَ)
جای پناه و پناه گرفتن. (غیاث) (آنندراج). ملتجاء. پناهگاه:
مرابرار را حضرتش مستقر
مر احرار را درگهش ملتجا.
امیرمعزی.
خدمت تو مخلصانه کرد برهانی به دل
یافت از اقبال تو هم ملتجا هم مرتجا.
امیرمعزی.
شاه گفت... چون بعد از گزاردن عقبات عقوبت به متکای استراحت و ملتجای این ساحت پیوستی... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 298). و رجوع به مادۀبعد شود
لغت نامه دهخدا
ملتجا
پشت و پناه، نگهبان جای پناه پناهاگاه، پناه گرفتن پناهگاه جای پناه
فرهنگ لغت هوشیار
ملتجا
((مُ تَ))
پناهگاه، جای پناه
تصویری از ملتجا
تصویر ملتجا
فرهنگ فارسی معین
ملتجا
پناهگاه، ملجا، ملاذ، امن گاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
پناه جوینده، پناه برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التجا
تصویر التجا
پناه بردن، پناهنده شدن، پناه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتقا
تصویر ملتقا
محل جای به هم رسیدن، جای دیدار کردن، تلاقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملجا
تصویر ملجا
جای پناه بردن، پناهگاه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مأخوذ از تازی، ملجاء. پناهگاه و جای پناه و مأمن و جای امن و پشت و پناه و جای استراحت و آسایش. (ناظم الاطباء) :
روزی است ازآن پس که در آن روز نیابند
خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا.
ناصرخسرو.
جاودان زی تو که ایمن بود از نکبت چرخ
هرکه چون درگه تو مفزع و ملجا دارد.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 101).
ملکت گرفته رهزنان برده نگین اهریمنان
دین نزد این تردامنان نه جا نه ملجا داشته.
خاقانی.
من و ناجرمکی و دیر مخران
در بقراطیانم جا و ملجا.
خاقانی.
بارگاه عصمهالدین روز بار
خسروان را جا و ملجادیده ام.
خاقانی.
از مصاف بولهب فعلان نپیچانم عنان
چون رکاب مصطفی شد مأمن و ملجای من.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 324).
به استناد و اعتضاد شهزاده و ملجا و مهرب حضرت او نتواند. (تاریخ غازان ص 86). و رجوع به ملجاء شود.
- ملجای خواقین، پشت و پناه پادشاهان. (ناظم الاطباء).
- ملجای نوح، کنایه از کوه جودی است که کشتی نوح علیه السلام آنجا فرود آمد. (برهان) (آنندراج). کوه جودی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَءْ)
پناهگاه و جای پناه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود، پناه. (نصاب الصبیان). پشت و پناه. و رجوع به ملتجا شود، نگهبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَج ج)
بحر مواج. (آنندراج). دریای مواج که امواج آن درهم و آمیخته شده باشند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به التجاج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ خَ)
التجاء. پناه گرفتن. (منتهی الارب). پناه آوردن. (غیاث اللغات) : بسجستان رفت بر قصد خدمت سلطان و التجا بظل حمایت و عنایت او. (ترجمه تاریخ یمینی).
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
امیدداشته شده. (غیاث اللغات، از لطیف اللغات) (آنندراج). مرتجی. رجوع به مرتجی (م ت جا) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از ’ل ج ء’، پناه جوینده. (غیاث) (آنندراج). آنکه پناه می گیرد به سوی کسی و یا چیزی. (ناظم الاطباء). پناه برنده. پناهنده. پناه آورنده. پناه برده. زنهارخواه. مستجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملتجی شدن،پناهنده شدن. پناه بردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
از ’ل ج ی’، خوانندۀ خود به سوی غیر قوم خود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه خود را به گروهی نسبت می دهد که از آنها نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَجْ جَ)
چشم سخت سیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمین نیک سبز به سبزی گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین بسیار سبز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پناه بردن پناه جستن پناهیدن، (التجا بسایه دیواری کردم) (گلستان)، پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتج
تصویر ملتج
توفانی کوهه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
پناه برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملجا
تصویر ملجا
اپستان، پناهگاه، جای پناه، پریشان، نا گزیر، جای پناه، پناهگاه: (... افضل و اکمل جهان ملجا و مرجع ایران محب الاولیا صاحب السعید محمد بن الجوینی) (اوصاف الاشراف)، جمع ملاجی. یا ملجا (ملجای) نوح. کوه جودی که کشتی نوح در آنجا فرود آمد. مجبور، مضطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
((مُ تَ))
پناه جوینده، پناه برنده
فرهنگ فارسی معین
پناه جو، پناهنده، زینهاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پناهگاه، پناه، حفاظ، مامن، ماوا، ملاذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد