جدول جو
جدول جو

معنی ملائکی - جستجوی لغت در جدول جو

ملائکی(مَ ءِ)
منسوب به ملائک. ج، ملائکیان:
از طواف همه ملائکیان
یاد کردی به گرد عرش عظیم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملامتی
تصویر ملامتی
سزاوار ملامت و سرزنش، در تصوف ملامتیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
ملک، فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، طایر قدس، امشاسپند، فریشته، طایر فلک، امهراسپند، فروهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملائک
تصویر ملائک
ملک ها، فرشته ها، موجوداتی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، جمع واژۀ ملک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
رسفیجان، دهی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه که در 14000گزی شمال خاوری زرند سر راه زرند به تهران واقع است، محلی است جلگه، معتدل، و آب آن از رود خانه لب شور تأمین میشود، سکنۀ آن 87 تن و محصول آن غلات، پنبه، چغندرقند، شاه دانه، کرچک است و دارای باغستانهای بادام میباشد، شغل اهالی زراعت، گله داری، گلیم و جاجیم بافی است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ ملک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ملک و ملأک. (از اقرب الموارد). رجوع به ملایک و ملک و ملأک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
منسوب به ملاءه و آن چادری است که زنان در موقع بیرون رفتن خود را با آن پوشانند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
شغل و پیشۀ ملا. (ناظم الاطباء). سمت و عمل ملا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به امثال و حکم ج 1 ص 20 و ج 4 ص 1731 شود، تدریس و تعلیم و مکتب داری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
منسوب به ملا. (ناظم الاطباء). رجوع به ملا شود،
{{اسم}} نوعی انگور و این همان ملاحی (م ل لا / م ) عرب است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاحی شود
لغت نامه دهخدا
(مِ بُ)
دهی از دهستان بیرم است که در بخش گاوبندی شهرستان لار واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام کتابی از تورات. ملخی. ملاخی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کتابی از تورات و آخرین آن که مؤلفش ناشناخته است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ کَ)
سورۀ سی وپنجم از قرآن، مکیه و آن چهل وپنج آیت است، پس از ’سبا’ و پیش از ’یس’. سورۀ فاطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ کَ)
جمع واژۀ ملک. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ملک و به صورت ملئکه نیز نویسند. (از اقرب الموارد) : قل لو کان فی الارض ملائکه یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا. (قرآن 95/17). الحمد للّه فاطر السموات و الارض جاعل الملائکه رسلاً اولی اجنحه مثنی و ثلاث و رباع. (قرآن 1/35). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ کَ / کِ)
مأخوذ از تازی، فرشتگان. (ناظم الاطباء). فرشتگان. جمع ملک است. در اصل ملائک بود تاء به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده اند چنانکه ملاحده جمع ملحد و صیاقله جمع صیقل. (غیاث) (آنندراج). ملائکه: چنانکه ابلیس را خلق بپسندیدند و ملائکه وی را نپسندیدند. (کشف المحجوب هجویری چ لنینگراد ص 70). اعلاعلیین وی آن است که به درجۀ ملائکه رسد چنانکه از دست شهوت و غضب خلاص یابد. (کیمیای سعادت). این شایستگی صفت ملائکه است و کمال درجۀ آدمی است. (کیمیای سعادت). تفاوت میان صفات بهایم و صفات ملائکه چند است که از اسفل السافلین تا به اعلاعلیین. (کیمیای سعادت).
بنده به دعای دولت تست
با جمع ملائکه مشارک.
ابوالفرج رونی.
در پیش صفۀ تو ز جمع ملائکه
صف در پس صف است و سپه در پس سپه.
خاقانی (منشآت چ محمد روشن ص 241).
گاهم به ملائکه ملاقات
باشد به مقام لا و الا.
مولوی (کلیات شمس چ امیرکبیر ص 40).
به مقام از ملائکه درگذشتی. (گلستان). در هزیمت کفار مجاهدان جهاد اصغر را جنود ملائکه مدد و معاونت نمودند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 237). در صورت صلوه سر عبادت جمیع ملائکه درج است چه بعضی از ملائکه آنند که پیوسته در رکوع باشند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 297). پس مصلی به واسطۀ صلوه در سلک جمیع ملائکه که سکان حظایر قدس و قطان صوامع انس اند منخرط گردد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 297). سماوات و ملائکه را از بامداد پنجشنبه تا سه ساعت روز جمعه خلق کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 12). طایفه ای از ملائکۀ عظام به مقاتلۀ ارباب ظلم و ظلام شتافتند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 14). ابلیس با ملائکه به آسمان رفته نشو و نما یافت و در طاعت و عبادت به مرتبه ای مبالغت نمود... (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 14). و رجوع به ملائکه شود.
- مثل ملائکه، پارسا و بی گناه. (امثال و حکم ج 3 ص 1490).
، در فارسی گاه در معنی مفرد آید:
اقضی القضات عمّر عبدالعزیز راست
جاهی کزآن ملائکه حرز حریز کرد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 855).
، در اصطلاح فلاسفۀ اسلام مراد از ملائکه عقول مجرده و نفوس فلکیه و ارواح مجرده اند که تصرف در عنصریات کنند و شیطان عبارت از قوت متخیله است و برای هر فلکی روحی است کلی که از آن ارواح زیادی منشعب شود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملائکهالروحانیه، مراد ارواح مجرده است. (فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملائکه الطباع الارضیه، مراد طبایع کلیه اند. (فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملائکه موکله، مراد عقول است. (فرهنگ علوم عقلی سجادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملایمی
تصویر ملایمی
نرمی و آهستگی و آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاعقی
تصویر ملاعقی
کفچه نول کفچه نوک از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان ویسداران جمع ملاک درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
جمع ملک و ملائک فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته نادرست فارسی گویان به جای ملامی نکوهشی منسوب به ملامت، پیرو ملامتیه: (از پس کنیت سگی چیست بشهر نام ماک درد کش ملامتی سیم کش قلندری) (خاقانی. سج. 428) توضیح در عربی تاء مصدری و نظایر آن از آخر کلمات ملحق به یاء نسبت حذف شود و} ملامی {گویند اما در فارسی ملامتی و اباحتی بسیار استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدائنی
تصویر مدائنی
تیسفونی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده فرخندگی همایونی مبارک بودن خجستگی از حیث میمنت: سر خدمت تو دارم بخرم بلطف و مفروش که چو بنده کمتر افتد بمبارکی غلامی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
ملایکه و ملائکه در فارسی، جمع ملاک، فرشتگان پیغام ها جمع ملک و ملائک فرشتگان: ( ... و ملایکه باستماع مجلس مبادرت نمودند) (جوامع الحکایات 76: 1) توضیح در فارسی گاه بجای مفرد آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملائک
تصویر ملائک
ملایک درفارسی:، جمع ملاک، فرشتگان جمع ملک و ملاک و ملائک فرشتگان: (دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند) (حافظ. 124)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملائک
تصویر ملائک
((مَ ئِ))
جمع ملک، فرشتگان، ملائکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
((مَ یِ کِ))
ج. ملک، فرشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملائکه
تصویر ملائکه
((مَ ئِ کِ))
جمع ملک، فرشتگان، ملائک
فرهنگ فارسی معین
فرشتگان، ملک ها
متضاد: شیاطین، شیطان ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
Symptomatic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
symptomatique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
симптоматический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
symptomatisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
симптоматичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
symptomyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
sintomático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
sintomático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی